ماه رمضون پارسال خوب بودماااااااااا… بعد از ماه رمضون یه هو کَج شدم افتادم… تا خودِ پاییز کجیم ادامه داشت… پاییز یوخده باد خورد به کله م و بارون زد به مغزم،یه کم رو براه شدم و نشستم تا پایاننومه ای که ترم گذشتش باید دفاع میکردم و استاد راهنمام با اینکه خیلی با هم دوست بودیم تهدیدم کرده بود که رهگذر اِخراجت میکونیما، کاملش کنم… هاهاهاهاهاههاها… دیگه نیمیشد تعلل کرد وخسادم نیشسم به کااااااااار… روز و شب.. شب و روز تا اینکه بالاخره روز دفاع رسید و بگذریم که هر کی ما رو میکِشید یه طرف که باس روزی دفاغ کنی که من تو دانشگا باشم و آخرش