خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه خاطره از خودم

با سلام خدمت دوستان عزیز امروز اومدم خدمتتون با یه خاطره از خودم بچه ها من کلاس سوم در مدرسه شهید محبی درس میخوندم یه روز معلممون بنویسیم میپرسید من نخونده بودم معلمم منو فرستاد دفتر اقای لواسانی گفت کمربند رو بیارید منم از ترس در جام میلرزیدم شانس اوردم خانوم گودرزی معاون بود اومد گفت کمربند نیستش اقای لواسانی گفت اخرین بارت باشه معلم میفرستت بیرون خلاصه اون بار شانس اوردم کتک نخوردم در اینجا از دوست عزیزم تشکر میکنم که منو به این سایت بزرگ معرفی کرد تا پست بعدی