دستهها
ترانه ای که خاطره شد
بعضی شبا تو زندگیت هستن که به سختی به صبح میرسونیشون و بعضی روزا که هرچقدر هم که شاد باشی، یه چیزی ته دلت آزارت میده یه چیزی که بغض میشه و راه شادیتو میگیره… امروز واسه من از همون روزا و امشب از همون شباست… 7 اردیبهشت 1393، روزی بود که با چشمای گریون و خارج از خواسته خودم، به اجبار چیزی که شدیدا بهش علاقه داشتم رو کنار گذاشتم 7 سال با زحمت زیاد، با کلی رنج کشیدن و بدون هیچ کتابی توی آموزشگاه زبان کنار بچه های بینا نشستم و پا به پاشون زبان خوندم و به بالاترین سطح رسیدم تو این راه کم دلم نشکست،