خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کمی خاطرۀ دانشجویی

با عرض سلام و احترام خدمت دوستان گرامی. امیدوارم همواره موفق، پیروز و سربلند باشید. همونطور که یادم میاد، خیلی وقته که از من پستی منتشر نشده. این مدت که نبودم خوش میگذشت؟ اوکی امیدوارم از این ببعد هم خوش بگذره😀. اومدم تا کمی دربارۀ خاطرات بسیار خوبی که در این مدت کم دانشجویی در دانشگاه گذروندم باهم حرف بزنیم. روزی که فهمیدم در دانشگاه تبریز قبول شدم، واقعا خوشحال بودم، چون دقیقاً هدفم تبریز بود. هرچند به اون رشته‌ای که خودم دلم می‌خواست نرسیده‌بودم؛ اما گردشگری هم جزء علایقم بود و هست. بعد ثبت‌نام و مراحلش؛ شنبۀ هفتۀ دومِ مهر، رفتیم تا برای خوابگاه اقدام کنیم. خدا رو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خاطره ای از دوران دانشجویی

سلام امروز تصمیم گرفتم خاطره ای از دوران دانشجوییم تعریف کنم. زمانی که ادبیات انگلیسی می خوندم ترم سوم رو دانشگاه تهران مهمان شدم. این خاطره مربوط به اولین روزهای حضورم تو دانشگاه تهرانه. خوابگاه و دانشکده زبان هر دو امیر آباد بودند و به اندازه پنج دقیقه پیاده روی بینشون فاصله بود. اما پردیس مرکزی دانشگاه که اتاق مخصوص نابینایان اونجا بود خیابان انقلاب بود. من معمولا این مسیرو با تاکسی های خطی انقلاب می رفتم و ازشون می خواستم منو دم در دانشگاه پیاده کنن. یکی از روزایی که سوار تاکسی شدم و  تو افکار خودم بودم از راننده خواستم همین کارو بکنه. اما جوابی نداد. وقتی