خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

دستمال کاغذی

عرض کنم خدمتتون طوطیان شیرین سخن و راویان شکر دهن بیان کردند که سال گذشته وقتی به منزل تشریفمان را آوردیم عیال محترمه و مکرمه را در بستر و آماده برای سرما خوردن یافتیم. عطسه های پیاپی و آبریزش های مستمر نثارش شده بود و یک بسته کامل دستمال کاغذی کنار بستر نهاده و نای برخاستن و احترامات و تشریفات ویژه شوهر داری را نداشتند. اوهوم. هووووم, اوهوی, ببخشید حنجرم گرفت و حوصله رسمی نوشتن دیگه نیست. بقیه اش را عامیانه سر کنید. خلاصه در حین تعویض لباس گفتم خانمم, عخشم, ناژم, عسیسم, بیا ببرمت دکتر که با همان بی حالی, در حالی که یک فین بزرگ می کرد