سلام و صد سلام خدمت شما بازدیدکنندگان وبسایت بزرگ محله نابینایان. امیدوارم هر جا که هستید همواره شاد و موفق و مهمتر از همه سلامت باشید. باز هم محله نابینایان و یک خبر خوش دیگه برای شما. با توجه به نیازسنجی صورت گرفته و درخواست معلمان نابینا و همچنین والدین دانشآموزان، مدیریت محله نابینایان تصمیم گرفتن تا کتب دوره ابتدایی رو به مرور زمان ضبط کرده و برای استفاده بزرگواران نابینا در بخش کتابخانه دانشآموزی محله نابینایان قرار دهند. و اما در این پست قراره هریک از کتابها که ضبطش به اتمام رسید، به مرور اطلاعرسانی بشه و در اختیارتون قرار بگیره. میتوانید کتابهای پایه سوم ابتدایی هدیههای آسمانی،
Tag: خبر خوش
سلام بچه ها! اومدم که بگم عروسی داریم عروسیییی! اونم عروسی و به هم رسیدن زوجی که از دیدن خوشبختیشون وجودم سرشار از شادی میشه. هانیه صالحی و مهدی سعادت. تبریییییک ویییییژه عشقتون پایدار, زندگیتون آروم, خوشبختیتون با دوام و حالتون کنار هم هر لحظه خوش! به شدت و یه طور وصف ناپذیر از با هم بودنتون شادم و براتون از خدا می خوام که عاشقانه کنار هم بمونید و بشید الگوی همه, چه شیرینه که بعد از سالها به هم رسیدید و زندگیتون پر از نور روشنایی شده و ستاره خوشبختی داره بهتون چشمک می زنه. مجددا بهتون تبریک میگم و شما رو دعوت می کنم به کامنتهای
دستهها
من، پریسا، قناری!
تاریک روشن صبح بود، کنار دریا روی یه تخته سنگ نشسته بودیم و پاهامون توی آب بود. نسیم خنکی صورتمون، و موجهای دریا هم پاهامون رو نوازش میداد و با ماسه های زیر پامون بازی میکرد. یه قناری دستش بود، پریسا رو میگم، میخواست هدیه بدش به من. ولی من که کلا از هرچه پرنده و خزنده و جهنده هست وحشت دارم اصلا حاضر نبودم به قناری حتی نزدیک بشم. پریسا با قناری حرف میزد، نوازشش میکرد و میبوسیدش، بهم میگفت فرزان این زبون بسته ها بی آزارترین موجودای دنیان، هیچ کاری باهات ندارن ولی من توجه نمیکردم. یه دفعه پریسا قناری رو گذاشت روی شونم. از جام پریدم
خوب سلام میکنم به همه که گاهی چرند نوشت های منو عادت کردید بخونید. اول از همه بگم که اینجا رو حواستون باشه اینجا ی پله ی کوچیک هستش پاتونو آروم بذارید پایین. اینجا وارد تالار خاطرات و زندگی خصوصی من میشید که من قصد دارم شما رو به یکی از اتاق های به هم ریخته ی این تالار ببرم که مربوط به ی هفته پیش تا حالا میشه و دقیقا مث اتاق اکثر ما پسر مجرد ها شولوغه و به طویله ی لوکس بیشتر شبیهه تا ی اتاق واقعی. ای کاش تابلویی که سردر این اتاق شلوغ دارم نصب میکنم شکل سفرنامه نشه که متنفرم. نمیدونم چرا حال