خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

بی‌پایان‌ترین غروب

به نام خدا. در یکی از غروبهای زمستان که خورشید به رنگ سرخ در آمده بود, در یکی از همان جمعه های غم انگیز, کنار ساحل نشسته ام. یک سال میگذرد. از همان روزهایی که موج آن قلبی که با یکدیگر بر روی ساحل نقاشی کرده بودیم را تکه تکه کرد و برد. اینجا همان جاییست که آن روزها با همان شوق کودکانه میدویدیم, بازی میکردیم و خاطراتی را نقاشی میکردیم که امروز بتوانند, هر لحظه یادآور لحظات خوش با هم بودنمان باشند. تصور میکردم آن روزها هر لحظه تکرار میشوند و نیازی به حسرت خوردن برای تکرارشان پیدا نخواهم کرد. پس لحظه لحظۀ بودنت را قدر ندانستم. بودم,
دسته‌ها
شعر و دکلمه

دریاییترین دریای هستی!

برای سرودن از تو، تمام واژه های عاشقانه ی جهان را زیر و رو میکنم: عاشقت هستم… تو را میپرستم… دوستت دارم… اما… نه! واژه ها می آیند و میروند تکرارشان هم تکراری میشود! اما تو جاودانه ترینی! تو فراتر از حرف، فراتر از کلام، فراتر از شعری! اصلا شعر تمام احساسش را از موسیقی دلنشین کلام تو وام میگیرد! برای تشبیه کردن چشمهایت، باید دل به دریای بیکران نگاهت زد و در سبزآبی چشمهایت غرق شد تا معنی دریایی شدن را فهمید و آنگاه چشمهایت را که… نه! تمام دریاهای جهان را به چشمهایت تشبیه کرد! ای سرمنشأ تمام عاشقانه ها، و ای دریاییترین دریای هستی، طلوع کن
دسته‌ها
شعر و دکلمه

جز به من، به تمام دنیا شک کن!

کمی، به اندازه ی یک جرعه حرف، کنار دلتنگیهایم بنشین! بگذار تا با عطر حضورت به بهار فخر بفروشم و خورشید انعکاس خویش را از آینه ی چشمهای تو تماشا کند… مرا غرق کن در دریای بیکران مهربانیهایت و باز با نوازش دستها که… نه، 2 ساقه ی نیلوفرت جانی تازه ام ببخش! آه که چقدر دلتنگم برای شب گردی با تو زیر رقص نور ستارگان، چشمهایم را ببندم و تو ماه را برایم به ارمغان بیاوری تا فانوس راهم شود! دلم تنگ است برای حس عطر بهار نارنج و حرفهای در گوشی با تو! دلم برای موسیقی روح نواز صدایت و لمس تک تک کلمات لطیفت تنگ است،
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کلبه ی شیشه ای

ستاره ها چشمک میزنند مهتاب نور ضعیفی میپاشد جغد ها میخوانند من نشسته ام گوشه ی اتاقم چشمانم را بسته ام احساس میکنم هوا سرد است پنجره ی اتاق را میبندم ترس عجیبی وجودم را فرا میگیرد من تنها در یک اتاق تاریک با دیوار هایی از جنس شیشه صدای موج دریا می آید دلم قدم زدن کنار ساحل را میخواهد اما میترسم کمی بیشتر گوش میکنم نوای آرامی را میشنوم آوازی قشنگ بود که یک نفر آن را میخواند کنجکاو بودم بدانم کیست صدا نزدیک و نزدیکتر میشد آوازش این بود عروسک قشنگ من قرمز پوشیده شمع کوچکی که در اتاق روشن بود را برداشتم و سمت در
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

من، پریسا، قناری!

تاریک روشن صبح بود، کنار دریا روی یه تخته سنگ نشسته بودیم و پاهامون توی آب بود. نسیم خنکی صورتمون، و موجهای دریا هم پاهامون رو نوازش میداد و با ماسه های زیر پامون بازی میکرد. یه قناری دستش بود، پریسا رو میگم، میخواست هدیه بدش به من. ولی من که کلا از هرچه پرنده و خزنده و جهنده هست وحشت دارم اصلا حاضر نبودم به قناری حتی نزدیک بشم. پریسا با قناری حرف میزد، نوازشش میکرد و میبوسیدش، بهم میگفت فرزان این زبون بسته ها بی آزارترین موجودای دنیان، هیچ کاری باهات ندارن ولی من توجه نمیکردم. یه دفعه پریسا قناری رو گذاشت روی شونم. از جام پریدم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادش به خیر

دانلود
دسته‌ها
شعر و دکلمه

تا همیشه شاعر تمام شعرهایم باش!

در میان تمام حرفهایم در امتداد سطر به سطر تمام شعرهایم نامی از تو برایم به یادگار مانده… نامی از مهربانی ات که به من ذوق سرودن میدهد… نام تو تفسیر عشق است که چون مسیحایی به جان مرده ام روحی تازه میبخشد… نام تو آنگاه که صبح نفسهای آغازینش را میکشد، نسیم نوازشگر بامدادیست که با دست مهربانش به نوازش گلها می آید… نام تو باران، نام تو دریا، نام تو معنای زلالترین واژگان هستیست… نامت را میخوانم و با هر بار تکرار نامت شعری ناب از چشمه ی احساسم میجوشد… اصلا تمام شعرهایم حرف به حرف، واژه به واژه، معنای نام توست پس تا همیشه شاعر تمام