خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
نشریه جهان آزاد

نشریه جهان آزاد، شماره 96. گفتگوی گذار: صحبت دربارۀ انتظارات

سلامی به رنگ ناب صفای یک سلام آشنا به شما آشنایان محله نابینایان. امید که روزگارتون آکنده از هوای آشنای خدا باشه!   گاهی پیش میاد که رویاهامون با انتظاراتمون نمی‌خونن. گاهی اتفاق می‌افته که به خودمون میاییم و می‌بینیم مقصدی که بهش می‌رسیم به هر دلیلی با جایی که در نظر داشتیم متفاوته. خیلی از این گاهی‌ها واقعا تقصیر ما نیست. مادری که فبرای فرزندش خواهان بالاترین موفقیت‌هاست اما یک یا چند معلولیت بنبست‌های ناگذری‌رو به وجود میارن که هیچ گذاری ازشون نیست. در چنین شرایطی چه باید کرد؟ اینهمه تفاوت چه جوری برطرف میشه؟ اصلا راهی هست؟ شاید جواب این پرسش و پرسش‌هایی نظیر این‌رو بشه در
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

گرامی‌داشت یاد و خاطره زنده‌یاد جواد ایزدی در یکمین سالگرد آسمانی شدنش

به نام خدای زنده حدود یک سال پیش دوست عزیز و دوست‌داشتنیمان زنده‌یاد جواد ایزدی را بر اثر سانحه تصادف از دست دادیم و دل‌هایمان سرشار از اندوه نبودنش شد و اینک حدود یک سال است که او در میان ما نیست و تنها یاد و خاطره‌اش التیام‌بخش زخم دل‌های تنگمان است. با توجه به شیوع ویروس کرونا و پیش‌گیری از خطرات احتمالی برای نابینایان و کم‌بینایان و همچنین شرکت تمامی کسانی که مایلند در مجلس گرامی‌داشت این دوست عزیز مشارکت داشته‌باشند؛ انجمن علمی-فرهنگی موج نور اصفهان با همکاری مسئولان تیم‌تاک محله نابینایان و رادیو گوش‌کن در نظر دارد؛ در یک گردهمایی دوستانه یاد و خاطره او را زنده
دسته‌ها
کتاب صوتی

دلم گرفته بود، یه کتاب انگلیسی آوردم که حرف بزنم!

سلام بچه ها. خوبین؟ واااای مردم از گرما. آهان من چطورم؟؟ خب راستش اومدم اصلا همینو بگم! بچه ها سفر مشهدم رو رفتم، کوتاه بود ولی چسبید، خیلی هم چسبید. از حس سبک شدنی که با هر بار زیارت رفتن بهم دست میداد، تا خریدهام که مثل همیشه نقره جات هم توی سبد خریدم بود و این بار یه دستبند فیروزه و یه انگشتر یاقوت خریدم، تا 3 روز بودن کنار دوستای خوب و بینظیر و پیدا کردن 2 تا دوست که با هم خواهر بودن، و اینقدر صمیمی و خودمونی بودن که همون لحظه ی اول که دیدمشون احساس کردم چند ساله همدیگه رو میشناسیم، همه ی اینا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یک قرار عاشقانه!

سلااام بچه هاا! میدونم همگی مثل من عالی هستین پس نمیپرسم خوبین. همین اول کار یه اعتراضی بکنم. این اصلا عادلانه نیست که عمو رضای من الآن توی سالن رودکی مشغول اجرای کنسرت باشه و من اینجا مشغول پست نوشتن. به هر حال چه میشه کرد! اما بذارین یه خاطره واستون بگم. من یه دوستی داشتم که از سال 89 تا 92 با هم بودیم. خیلی هم با هم صمیمی بودیم، اونقدر که نمیشه اینجا گفت و نوشت. فقط بدونین که همه به رابطه ی ما حسادت میکردن، این رو بارها از زبون خیلی از دوستام شنیده بودم: (فلانی خیلی با همه سرد و با غرور خاصی رفتار میکنه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

ده شایدم یازده بهمن

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بچه ها، میشه اشکمو در بیارین؟

بعضی وقتا آدم بغض داره، دلش عجیب گریه میخواد و اشکشم آماده ی سرازیر شدنه، ولی هر کاری میکنه اشکه سرازیر نمیشه که نمیشه. فقط منتظر کوچیکترین بهانه هست، اما اون بهانه… نیست که نیست. وای که چقدر این حال بده، حال الآن خودمو دارم میگم. نفس نمیتونی بکشی، کم مونده خفه بشی. از صبح نشستم کنج اتاقم پشت میز، دستمم زیر چونه و فقط به یه نقطه خیره شدم و هیچ کاری نمیکنم. دلم یه بهانه واسه باریدن میخواد. خدایا من 3 سال تمام داشتم توی ذهنم به یه نفر تهمت میزدم یعنی؟؟ فکر کنین شما چه حالی دارین وقتی یه راز خیلی مهم رو به یکی گفته
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دوست واقعی کیست؟!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! خوب دوستان من دوباره اومدم با پرحرفی و کمی درد دل و شاید خاطره و چند سؤال که از شما دوستان خواهش میکنم کمکم کنید که بهتر بتوانم برای دوست یابی و انتخاب بهترین دوست تلاش کنم… 1-بهترین دوست باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟! 2-آیا دوستی یک طرفه دوام دارد؟! 3-دوستی دو طرفه چگونه دوستی است؟! 4-آیا تلاش برای نگهداری دوستی یک طرفه فایده ای دارد؟! 5-از کجا بفهمیم دوستی که پیدا کرده ایم دوست واقعی است و یک طرفه نیست یعنی من او را دوست دارم و میخواهم این دوستی را حفظ کنم و او مرا دوست واقعی خودش نمیداند؟! روزگاری دوستی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

میکسچری از او و خودش

خیلی وقت ها واقعا سخت میشه به آدما بفهمونم یکی هست که از ته اعماقم دوستش دارم. آدما توقع دارند با همه‌شون خوب باشم، با همه‌شون از سر لطف و مهربانی برخورد کنم و در برابر همه سخاوتمند باشم. پس من اگه بین افراد فرق نذارم، به چه دردی می خورم؟ اصلا چطور میتونم دوست داشتن رو معنی کنم؟ چطور به ی نفر یا اصلا حتی به خودم ثابت کنم که یکی هست بیشتر از همه دوستش دارم؟ گاهی وقت ها این بهترین کاره که کسی که دوستش دارم رو جلوی همه توی بغلم بشونم و باهاش حس دوست داشتن و دوست داشته شدن رو تجربه کنم. خیلی وقت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دنبال ی دوست خوب می گردم و نیست که نیست، کاش بودی!

دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نامه ای به دوستم راضیه

سلام راضیه حالت که امیدوارم عالی باشه. وقتی به هم زنگ میزدیم مقدمه چینی نداشتیم حتی حوصله مون هم نمیشد احوال پرسی کنیم. در اصل ما همیشه و حتی با دیگران عادت داشتیم یا شاید داریم خودمونی باشیم و از رسمی بودن خوشمون نمیاد چه برسه با هم دیگه. و حالا هم لابد میگی خوب حالا چی میگی و بعدش میگی چه خبر و اون قد حرف میزدی که تا نیم ساعت قبل از قطع تلفن هی میگفتی باشه الان دیگه میرم و باز بیخیال ادامه میدادیم تا اینکه یکی دیگه با تلفن کار ضروری پیدا میکرد و میرفتیم. و من هم همیشه اون قد باهات حرف داشتم که
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

آرزوهای ساده و برآورده نشده عباس یگانه

سلام به همه گوشکنیهای عزیز. خوبید؟ بهتون خوش میگذره؟ امروز میخوام باهاتون درد دل کنم و از آرزوهای برآورده نشدم بگم. من این شجاعتو از شما یاد گرفتم، وگرنه هیچوقت این جرأت رو نداشتم. که آرزوهامو به کسی بگم. یکی از آرزوهای من اینه که چنتا دوست داشته باشم. دوستایی که منو درک کنن و نگاه منو بفهمن. دردای منو رو حساب حماقت یا ضعف یا یا خامی نذارن. آرزو دارم که چنتا دوست داشته باشم که بتونم هر چند وقت یه بار ببینمشون و دور هم جمع بشیم و یه قدمی با هم بزنیم و با هم گپ بزنیم. هم بحثهای جدی اجتماعی و عقیدتی بکنیم، هم بگو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دوست

معجزه یعنی وقتی که غرق در زندگی، افکار، دغدغه ها و گرفتاریهای خودت هستی….. کسی آرام می آید…… آن گوشه ی قلبت می نشیند…… بی هوا ساکن دلت میشود… و بی توقع سر و سامانش می دهد… بودنش مثل یک گرمای دلپذیر است…. وسط یخبندان زندگی…. دوست عجب امنیت خوبی است!!!!! میتوانی با او خودت باشی….. میتوانی دردهایت را هر چقدر گران… بی خجالت با او در میان بگذاری…. از عاشقی هایت بگویی….. از حماقت هایت بگویی… دوست، انتخاب آزاد ماست…. دوست، از هر نسبتی مبراست… دوست، معذوریت یا عادت و عرف نیست… دوست، سایه گاه آرامیست…. تا خستگی هایت را با او به در کنی…. دوست، عجب نعمتی
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

داستان کوتاه عارف پیر و عروسکها

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند. عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: “بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن.” شاهزاده با تمسخر گفت: ” من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم!
دسته‌ها
روانشناسی

نعمتی به نام دوست