روزگاری سهراب نوشت: چشمها را باید شست جور دیگر باید دید. از آن پس همه خواندند و نوشتند، گفتند و شنیدند که سهراب گفته است “چشمها را باید شست جور دیگر باید دید”. اما چه کسی جور دیگر دید؟ از خانه میروم بیرون، وارد کوچه و خیابان میشوم، به اینجا میگویند: جامعه. جامعه که من را میبیند، گویی با یک موجود عجیب و متفاوت روبرو میشود، یادش میآید، دیدن من چقدر دردناک است. ولی من که نماد دردهای او نیستم. معلولیت، من را به محدودیتهایی میرساند، گاهی سرعت کاری را نسبت به دیگران کندتر میکند یا سختتر، اما غیر ممکن نه؛ و دیگران این کندی عمل من را به