خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

رفیق

عرض سلام و وقت بخیر خدمت تمامی اهالی محله. من مدتی هست که توی موضوعات مختلف، متن و داستان، یا شاید بهتره بگم داستانک، می نویسم. تصمیم گرفتم نوشته هامو با شما هم به اشتراک بگذارم. از شما، اهالی خوب محله، به خصوص نویسنده ها دعوت می کنم نوشته های من رو بخونید و با نظراتتون به من جهت رشد و پیشرفت، کمک کنید. در ادامه، جدیدترین داستانکی که نوشتم رو خدمتتون تقدیم می کنم. رفیق   اینقدر مشغله داشت که حتی خرید بلیطشو هم به من سپرده بود. از اون موقع که توی مصاحبه قبول شد، شب و روزش به کار می گذشت. از یه طرف کار شرکت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چه غَریبانه رفتی رفیق

من دردِ تو را ز دست، آسان ندهم دل بر نَکَنَم ز دوست، تا جان ندهم از دوست به یادگار، دردی دارم این درد، به صد هزار درمان ندهم سلام زهرا میخواستم توی اینترنت بگردم تا مطلبی درباره رفیق پیدا کنم و برات پستش کنم. اما دلم نیومد. حقت این نیست که با یه مطلب آماده، تو رو بدرقه کنیم. اینطوری شد که دارم برات مینویسم. دوست جونی، دوست جونی، دوست جونی! یادته من رو اینجوری صدا میکردی؟ نمیخوام اینجا گله ای کنم، نه. ولی دوست جونی، بیا یه لحظه و فقط بهم بگو چطور دلت اومد ما رو اینجوری بی صدا و تنها ترک کنی و بری؟ میدونم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دردهام درد میکنند رفیق.

نفسات, درد داره. تنهاییات, درد داره. بیکسیات, درد داره. دردت, درد داره. ترس از تنها شدنت, درد داره. ترس از تنها نشدنت هم, درد داره. تارو پود وجودت, درد داره. درکت کنند و باهات همدردی, درد داره. چون حس میکنی دلشون واست میسوزه و دارن بِهِت ترحم میکنند. اگرم درکت نکنند و باهات درد دل هم نکنند, باز هم درد داره. چون حس میکنی بِهِت بیتوجهند و تو دغدغه های فکریشون گم شدی. گریه هات, واسه دیگران خنده به نظر میرسند و بِهِت میخندن. خنده هات هم, به سخره میگیرند. آره رفیق. به گریه هات میخندن, چون حس میکنند دیوونه شدی. خنده هات هم به سخره میگیرند, چون حس
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

وااااای که چقدر دلتنگتون بودم!

سلاااام بچه ها! چطورین؟ خوبین؟ چه خبرا؟ عید خوش گذشت؟ واسه من که یکی از بهترین عیدای زندگیم بود، عااالی بود! کلی اتفاقات خوب، از دیدن مجدد اقوامی که قبلا خیلی با هم صمیمی بودیم و به مرور زمان رفت و آمدمون کم و کمتر و به تدریج قطع شده بود گرفته، تا بهبودی حال یکی از اقوام که به حدی حالش بد بود که کسی به بهبودیش امید نداشت، اما 2 3 روز به تحویل سال به تدریج حالش رو به بهبودی رفت، تا جایی که کل دید و بازدید عیدش رو خودش با پای خودش انجام داد! اما چه خبر از سفر؟؟ خوب ما توی عید اصولا
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

رفیقم کجایی؟ دقیقا کجایی؟!

بعضی روزا صبح که از خواب بیدار میشی، احساس میکنی دنیا به کامت نیست دنیا با تمام بزرگیش واست مثل یه قفسه و هر طرف که میری در و دیواره که جلوت سبز میشه رو زمین زیادی هستی و آسمون با اون بزرگیش سهم تو نیست که نیست. امروز واسه من از همون روزا بود. پنجره اتاقمو باز کردم تا هوای تازه بخورم، ولی بغض سنگینی که تو گلوم بود بدتر داشت خفم میکرد. ابری بودم و دنبال کوچیکترین بهانه واسه بارونی شدن رفتم سراغ لپتاپ و آهنگ خواننده مورد علاقم رو play کردم، اما… نه! اینم نتونست آرومم کنه. همینجور که مشغول چرخیدن تو آرشیوم بودم، یه دفعه