خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

رمان همدلم باش-پارت 2 و 3

‍هیچ وقت نمی توانست آن روزهای وحشتناک را فراموش کند. روزهایی که نمی دانست درد از دست دادن برادرش را تحمل کند یا برای مادرش سنگ صبور باشد یا برای برادرزاده اش هم پدر هم مادر و هم عمو. یعنی چه طور می توانست اینهمه مسئولیت را  بپذیرد؟ مگر او چه قدر توان داشت؟  15 سالش بیشتر نبود که پدرش را از دست داد و در 20 سالگی زن برادرش و در 24 سالگی برادر 30 ساله اش را. سخت بود بتواند بیتابی های کودکانه آرام را برای پدرش مهار کند ,مادرش را دلداری دهد و از طرفی هم کارهای شرکت امیر و پدرش که هیچ چیزی ازشون سر