خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
ویژه نابینایان

سمفونی رنگ‌ها، قسمت چهارم: گذری به باغ ژاپنی، اثری از کلود مونه به علاوه قسمت های گذشته

فکر می کنم اواخر آبان ماه 99 بود. من با خانم نسترن یاری که در زمینه تولید محتوا و مشاوره فعالیت در فضای مجازی همراه محله شدند جلسه داشتم. صحبتمون به مسیر خوبی رفت. از ایده های مختلف صحبت کردیم. من از نقاشی و رنگ گفتم و توضیح دادم که مدتهاست ذهنم درگیر این هست تا بتونیم از نقاشی های برجسته و مشهور تصوری پیدا کنیم. ما عاشق تصوریم. عاشق تجسم. عاشق اینکه بتونیم از نگاه یک نقاش وارد دنیای ذهن یک هنرمند بشیم. درک کنیم و از تماشای یک اثر هنری لذت ببریم. خیلی با اشتیاق حرف زدیم و در عین ناباوری خانم یاری گفت آقای صالحی؟ من
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

نقاشی یک نابینا

در گالری موسیقی ملایمی در حال پخش شدن است. عده ای مشغول تماشای تابلوهای نقاشی هستند که مردی با لباس سیاه بعد از ورود و دیدن تعدادی از تابلوها به تابلویی می رسد که ناگهان با فریادی حاکی از تعجب به آن خیره می شود: مرد: این منم… منم… گویی در آینه می نگرم… نقاش این تابلو من را می شناسد…. صاحب این اثر کیست؟ برای لحظه ای همه به سمت او برمی گردند و نگاهش می کنند. ) مرد با نقاشی نابینا مواجه می شود نقاش: خوش آمدید. مرد به نقش و نقاش با حیرت نگاه می کند و افراد حاضر به سمت آن دو نگاه می کنند.
دسته‌ها
هات گوش کن

هات گوش کن: شماره 19: یلدای 1399

سلامی به بلندای یلدایی سرشار از درخششِ رویاییِ هزاران هزار ستاره‌ی تا همیشه تابان! امید که لبخندت هماره به گرمای خورشید و به روشنای مهتاب, و مسیرِ زندگانیت همیشه مالامالِ تحققِ بهترین رویاهایت باشد. هات گوش کن یلدایی هم با تموم خاطراتش برای اهل محله و مخاطبینش تموم شد و سعی میکنیم در این پست آلبوم یادگاری های از جنس هات گوش کن رو کامل کنیم تا هرگز یادمون نره که کنار هم و دست در دست هم چه لحظاتی رو با خوشی سپری کردیم. این شما و این هم پست هات گوش کن یلدایی:     یادداشت پریسا جهانشاهی در وصف نوزدهمین شماره از ویژه برنامه هات گوش
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

رنگ شناسی

میدونید چه حسی دارم؟ پارسال ماه رمضون سر ظهر داشتم از خستگی و گشنگی و لاغری و ضعف و بدبختی و گرما میمردم و میخواستم هر طور شده برسم خونه… آدم بی حواسی که هستم، دیگه گشنگی ام فشار آورده بود و دیگه آلزایمری شده بودم، سوار اولین اتوبوسی شدم که وایساد جلو پام… منتظر بودم برسم خونه و فقط بخوااااابم… بعد یه هو اتوبوس پیچید… واااااااااااااای آقا کجاااااااااااااااااااا؟ خانم بغل دستیم گف: خانوم این اتوبوس راه آهنه… آقااااا نگهداااااار… نگهداشت و من تو بر بیابون پیاده شدم، وسط بیابونی که من بودم و خورشید خانوم و سگ و گربه ها و یه درختم نبود اقلاً برم زیر سایه
دسته‌ها
روانشناسی

رنگهای نابینایی:

سلام بر گوشکنیهای عزیز. محمد بلوری، روزنامه نگار پیشکسوت کشورمان در روزنامه ایران نوشت: در آموزشگاه شبانه روزی نابینایان، جمعی از دختران نوجوان توی کارگاه دور میز درازی نشسته بودند و کار روزانه‌شان را انجام می‌دادند. مقابل هر دختر نابینا کپه ای از لنگه های قیچی مخصوص گل چینی ریخته بود و آنها با دست کشیدن روی میز لنگه های نر و ماده قیچی‌ها را جفت جفت می‌یافتند و آنگاه هر جفت را زیر دستگاه پرس قرار می‌دادند و پرچ‌شان می‌کردند. این کار روزانه‌شان بود که در مقابل دستمزدی اندک انجام می‌دادند. بعد از کار هم عصازنان روانه کلاس درس می‌شدند و به انتظار معلم‌شان می‌نشستند. آن روز بهاری،
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

عینک موزیکال ویژه نابینایان، راهنمایی برای درک فاصله و رنگ اشیاء

شاید شما نیز به یاد بیاورید. در بچگی یکی از بازیهای مان آن بود که یک نفر چیزی را در جایی مخفی می کرد و دیگری را با زدن ضربه و تولید صدا در پیدا کردن آن راهنمایی می کرد. هرچه قدر که فرد به مخفیگاه نزدیک تر می شد، شدت ضربه ها تند تر و هر چه بیشتر فاصله می گرفت، شدت ضربه ها کند تر بود. حالا محققین با ایده گرفتن از این بازی کودکانه طرحی را برای نابینایان ارائه کرده اند تا بتوانند اشیا اطراف خود را راحت تر شناسایی کنند. تیمی از محققین دانشگاه Hebrew یک گجت پوشیدنی جدید به نام Eyemusic طراحی کرده اند