سلام دوستان خوبید؟ بریم برا خوندن ادامه این رمان. . . . فصل سوم، «بخش آبتین» منطقه زمانی پنجم: اتاق بازجویی ـ ایران ـ تهران ـ ساعت به وقت محلّی، ده صبحِ روز سهشنبه آبتین بر روی تخت نشسته بود. در حقیقت پاهایش را در سینهاش جمع و دستانش را دور آن حلقه کرده بود و مثل افراد مبتلا به بیماری اُتیس بدنش را بیوقفه تکان میداد! از دیروز بعدازظهر که حدود ساعت سه و نیم به خانه رسیده بود بدون آنکه درباره آن همه اتفاقات وحشتناکی که دیروز برایش اتفاق افتاده بود فکر کند، وارد اتاقش شد و در را هم پشت سرش قفل کرد تا این گونه