خب از کجا شروع کنم که درست شروع کرده باشم؟ از هیچ جا. مهم شروع کردنه. جاش مهم نیست. اولاً که حواسم به کامنتهای پست خوشبختی نابینایان هست و هرچی کامنت بیاد آروم آروم جواب میدم چون خعلی مشغله دارم ولی دلم نیومد به دلیل مشغله داشتنم اون پست رو نزنم. در ادامه باید برم سراغ محسن و سعید و کل کادری که بیش از چهار سال هست با وجود تغییر دادن خط مشی سایت، به شدت روی همین خط مشی که خودشون پایهریزی کردند پایبند هستند. یکی از اتفاقاتی که حین انتقال مدیریت سایت افتاد، حضور سوینا بود؛ گروهی که قرار بود برای ما باشه ولی ظریفکاریهایی رو
Tag: سعید
به نام خدای دل و عشق و بهار! همون خدایی که در لحظه تحویل سال، بهترین حال رو برای دلهامون ازش خواستاریم! باز هم قصهای از قصههای زرین محله! قصهای به رنگ سبز بهار و به درخشش خورشید اردیبهشت. چه روزی از چه ماهی بود که حرف برنامهی عید پیش اومد؟ خاطرم نیست. فقط میدونم همون زمان هم یکی از صحبتها این بود که هر کاری میخواییم کنیم بجنبیم دیر شده. دیر شده بود! اگر درست خاطرم باشه خیلی هم زیاد!. هر کسی از زیر آوار فشارهایی که امسال شونه ها و روحش رو له میکرد، سرش رو آورد بیرون و. -برنامه؟ عید؟ مگه امروز چندمه؟
شاید حدود دو ماه پیش بود که گفتیم: -تولد گوشکن نزدیکه، باید کم کم آماده بشیم. یکی از اون وسط گفت: -کو تا دو ماه دیگه! سعید گفت: -زمان زیادی نیست، چشم به هم بزنی رفته. میرهادی گفت: -از کجا شروع کنیم؟ علی گفت: -نمی دونم، بگید تا بریم. بهنام گفت: -امسال حسابی کار میبره. شهاب گفت: -کمک خواستید، من هستم. سعید گفت: -من هم همین طور. میلاد گفت: -روی تمام زمانهای آزادم حساب کن و هرچی ازم بر میاد بهم بگو، من هستم. فاطمه گفت: -مواد لازم واسه تهیه یک جشن تولد هاتگوشکنیه عالی! زمان به مقدار کافی، باقیش رو شماها بگید، فقط بجنبید که دیر نکنیم. علی
سلام. بدون هییییچ مقدمه ای این کار زیبا رو تقدیم میکنم و میرم. نام آهنگ: بهشت ترانه سرا: کامران بهرامی. تنظیم کننده، آهنگ ساز و خواننده: سعید درفشیان. دانلود تقدیم به همه ی مادران سرزمینم.
با سلام خدمت دوستان عزیزم دوستان اومدم ی خاطره بگم برم چندسال پیش وقتی تو مدرسه بودم تو فصله بهار بودیم تصمیم گرفتن مارو به اردو ببرن صبح زود ما به همراه معلمها و آقای مدیر از مدرسه بیرون رفتیم و سوار ماشین شدیم راه افتادیم بعد از یه ساعت وایسادیم تا صبحانه بخوریم یکی از بچه ها به سمت من گوجه پرتاب میکرد و من هم به سمت اون خیار پرتاب میکردم در همین هین دوستم گوجهی پرتاب کرد و مستقیم خورد تو چشمم خیلی درد میکرد یه دوستی داشتم بنام سعید گفت چیشده سجاد?من گفتم مسعود با گوجه زد تو چشمم سعید بینا بود و ورزش کاره
دروووووووووووووووود بر همۀ بروبچههای محله، بچهها میدونید امروز چه روزی بوده؟ نه دیگه نمیدونید، اگه میدونستید که تا حالا صبر نکرده بودید. خب من میگم که امروز چه روزیه، بععععله امروز روز تولد سعید ویسیپور بسیار عزیز و نازنین است بزرگواری از دیار شجاعان و قهرمانان یعنی خوزستان همیشه با وفا. حالا بگم که منم چطوری متوجه شدم. بله، صبح رفتم ایمیلم رو باز کردم که دیدم یه پیام از طرف فیسبوک برام اومده و اعلام کرده که امروز تولد آآقا سعید گل و گلاب خودمونه. واقعا این فیسبوک هم عجب امکان خوبیه هاا یا بقول مجتبی عجب فضولیه هاا. خلاصه بدنبال این خبر، اومدم تو محله گشتمو گشتم