خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

سفرنامه کربلا و پیاده روی اربعین حسینی – قسمت اول

بسم الله الرحمن الرحیم. بد جوری درونم به تکاپو افتاده بود. توصیف هایی که سال های قبل از دوستان شنیده بودم و حس غریبی که درونم قل قل می کرد که من هم باید آذر امسال به پیاده روی اربعین بروم. ولی با کی؟ چه کار کنم؟ به کی بگم می خوام برم کربلا؟ 119 رو گرفتم. ساعت هشت صبح دهم آبان 1393 را بیان کرد. ده روز دیگر اربعین بود و هنوز کاری نکرده بودم. با دست روی دست گذاشتن هم کاری پیش نمی رفت. یک لحظه با خودم گفتم باید بروم. عدم بینایی ام نباید مانع رفتنم شود. درست است کسی هنوز با من همراه نشده ولی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

قسمت دوم خاطرات گزارش من از سفر کربلا

از تاخیراتی که به وجود میاد کلافه ام همش خواب اون جاها رو میبینم میخوام بدونم چه خبره و چی میشه یه شبش خواب دیدم مدینه هم اون جا بوده و قراره چهار روز بمونیم غر میزدم که چرا چهار روز کربلا نباشیم توی سایتها میگردم خاطرات عتبات رفته ها رو میخونم یا کلیپهاش رو میگیرم میدونم که بعد از رفتن و اومدن مثل مشهد بازم همش دلم میخواد برم خب وقتی به این راحتیا نیست و تازه مشهد رو شاید بشه سالی یه بار رفت -البته بستگی به خواست خودمون خوب بودن مون حکمت الهی و عنایات اونا هم داره-خب دلم رو خوش میکنم به گفته ها خاطرات