خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

بعدِ مدتها سلام

سلام دوستان خوبید خوشید؟ قبل از هرچی اجازه بدید که از خانم کاظمیان و سارای خانم تبریزی تشکر کنم و معذرت بخوام که وقتی اونا اومدن من نبودم و نشد که جواب لطفشون رو بدم. امیدوارم که ببخشن! تابستان همین امسال بود. دقیقا یادم نیست داشتم کدوم پستم رو می نوشتم داخل محله که بهم خبر دادن واسه خواهر کوچیکم خواستگار اومده. از اونجایی که چندتایی خواستگار اومده بود و همه رو جواب کرده بود، با لبخند به عزیزی که اون خبر رو آورد و ازم خواست آماده شم و برم مراسم خواستگاری گفتم شماها برید خوش بگذره من وقتی می دونم طرف افتخار فامیل شدن با من رو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

من نوشته ای در نیمه های شب

خیلی وقتی هست که دلم هوایی نوشتن یه پست تو محله شده! یه پست از اون مدلی ها که اولش نمی دونم چی می خوام بگم و بنویسم و هی می نویسم تا آخرش یه من نوشته چرت نوشته نصف نیمه غیر قابل قبول قابل قبولی در میاد و تو دو راهی زدن دکمه ارسال و انتشار چون من منم و چون من بانو ام و دیگه به علل و عوامل ثابت و متغیر دیگه, محرز و مسلمه که انتشار….. دیشب یه کار اینترنتی داشتم که هرچی سعی کردم فکر کنم به علت مشکلات سیستمی سایت نتونستم موفق به انجامش بشم و موکولش کردم برای فردا صبح, حدود های
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چه چیزهایی با اعصابتون بازی میکنه؟من,جفت کردن کفش هام,شما چی؟

به نام خدا سلام.خوبید ایشاالله؟دماغتون چاقه؟ اوضاع و احوالتون خوبه که؟ خب خدا رو شُکر. بچه ها گفتم امروز یه کوچولو درباره چیزهایی که با اعصاب آدم بازی میکنه,باهم دیگه حرف بزنیم. یه چیزی مثل قضاوت کردن یا منت گذاشتن. یا نگاه هایی پر از حرف,که به زبون نمیاد. یا از غرغر کردن اطرافیان یا از تهمت زدن و حتی از بدقولی و یا بد عهدی از صدای بلند تلویزیون یا موسیقی از صدای بوق ماشین ها از سر و صدای بچه ها از امر و نهی شدن از نادیده گرفته شدن از فکر کردن به چیزهایی که توی زندگیت وجود نداره مثل آرامش,مثل پول,مثل سلامتی و خیلی موارد
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

مذهبی: گذری کوتاه از سفر به مشهد

به نام خدا سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه. همون طور که گفته بودم راهی مشهد شدم. با هواپیما رفتم و با هواپیما هم برگشتم. با حس و حال خوبی رفتم و با حس و حال خیلی بهتری برگشتم. تو این سفر به آرزوم که خوندن یه دعای کمیل توی حرم بود بالاخره رسیدم. آخه دفعه های قبل هیچ وقت نشده بود که پنجشنبه شب ها حرم باشم. دعا رو حاج محمود کریمی خوند. حس و حالش قابل وصف نیست برام ولی خداییش همه شما دوستان با معرفتم رو خیلی خیلی دعا کردم. اتفاقا آقای کریمی هم یه خاطره از یه نابینا توی دعا خوندنش گفت که براش خیلی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

چقدر به قسمت اعتقاد دارید؟

به نام خدا سلام هم محله ای های عزیز.   بذارید از اینجا شروع کنم. داشتم توی محله میگشتم و خوشحال و سرمست از اینکه پست قبلیم به نام دلم تنگ شده واسه شبهای برفی چقدر مورد توجه بچه های گل محله قرار گرفته و هی اتفاقهای این چند روز اخیر زندگیم رو توی ذهن آشفته ام مرور میکردم, یه دفعه به این موضوع رسیدم که قسمت, تا چه حد میتونه توی زندگی یه آدمی مثل من تاثیر خودش رو بذاره. حالا آروم آروم با  همدیگه میریم جلو تا ببینیم چه افکاری منو و شما رو به نوشتن و خوندن این پست کشونده.شایدم تهش به هیچ نتیجه ای نرسیم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دلم تنگ شده واسه شب های برفی

به نام خدا سلام.خوبید بچه ها. نمیدونم چرا ولی یهویی حال و هوای برف زد به سرم.آخه اینجا واقعا سرد شده. بچه ها من یه دو سالی هست که توی خونمون کرسی میذارم.انصافا خیلی حس باحالی داره. من کلا با آداب و رسوم قدیمی ها خیلی حال میکنم.پیشنهاد میکنم اگه میتونید یه کرسی واسه زمستون تهیه کنید.زمستونه و کرسیش. حالا میخوام یه کوچولو از سمیرم و زمستونهاش براتون بگم.امیدوارم خوشتون بیاد.     سمیرم یکی از شهرستان های استان اصفهان هست که فاصله اش تا اصفهان 140 کیلومتر میشه. جمعیت سمیرم هم با روستاهای اطرافش به حدود 70هزار نفر میرسه. ارتفاعش از سطح دریا نزدیک 2500 متر هست.حالا یه
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

جهان در دست ماست

روی مبل راحتی توی خونه دراز کشیده بودم و یه دستم توی بسته چیپس سرکه نمکی بود و انگشت اشاره دست راست توی حلقه نارنگی فرو کرده بودم و داشتم میخوردم ولی ذهنم اصلا پیش دستهام نبود و داشت از مکاشفاتش حال می کرد. هر بار ذهنم گریزی به یک موضوعی میزد تا آخر سوزنش روی پیشرفت تکنولوژی بشری قفل کرد. از نیوتون بگیر تا ارشمیدس و برادران رایت و یوری گاگارین  و کخ و ادیسون داشتم فکر میکردم که اینا چه تکنولوژی های بزرگی رو کشف کردند و چه وسایل پیچیده ای رو ساختند و چرا چند سالی هست که همچین اختراعاتی رو نداشتیم و فکر کردم که