خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
سریال ایرانی

سریال روز بلوا

سلام به عزیزان آشنا و آشنایان عزیز محله نابینایان! امید که در زیر پرچم لطف خدای هستی بهتون خوش بگذره! شمارش معکوس برای پایان سال کهنه مدتیه که شروع شده. چندی پیش قرار شد عوامل دست اندرکار در تهیه و تدوین فیلم و سریال های محله این چندتا شنبه باقی مونده از سال 1400 رو با یک اثر کوتاه پرش کنن و الحق که سنگ تموم گذاشتن و کار به خوبی انجام شد که همینجا بهشون خدا قوت میگیم. مینی سریال سه قسمتی روز بلوا کاری بود که در طول سه تا شنبه گذشته تا امروز دیدیم و شنیدیم و در این پست بیشتر شناختیمش و لینک دانلود قسمت
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 16 تیر 91 عماد و رضا رفتند

درود. به قول دوستم لیلی که در توصیف صحنه ای می گفت: “شکلک حلقه زدن اشک توی چشم ها و زار زار گریه کردن ها!” . آخییییش. ای دنیای نامرد. چه قدر تو کوچیکی که به اندازه مسافر های خودت هم جا نداری! ازت بدم میاد. بی رحمی مثل مسافرات. اصلاً شاید مسافرات بی رحمی رو از خودت یاد گرفتند. آره. شاید چیه؟ حتماً همین طوره. متاسفانه طبق خبری که چند لحظه پیش به دستم رسید, متوجه شدم که عماد و رضا از محله ما رفتند. چه زود دیر می شود گاهی! قضیه از این قرار بوده که یک شهرام نامی توی محله ما ی خونه فکسنی رو با
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

زندگی خصوصی مجتبی خادمی از پریروز تا حالا

درود فراوان.

از کی و از چی بنویسم واسه تون واسه دل خودم. از عماد می نویسم. ی بچه نمکی که یکی دو ماه میشه اومده محله ما. ی داداش داره به اسم رضا. خودش شیش سالشه و داداش رضاش نه سالشه. طبیعتا ی پدر و ی مادر هم دارند. از عرب های خوزستان و حوالی اهواز به این جا مهاجرت کردند. روز اولی که حدود یک ماه پیش شایدم کم تر دو سه هفته پیش دیدمشون خییلی شیطون به نظر میرسیدند. به شوخی و جدی سنگ پرت میکردند و خوب خطر داشت. من در این جور موارد به جای نصیحت که پرت نکنید میخوره تو سر یکی میشکنه از روش های دیگه ای استفاده می کنم