خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

خاطره ی فرار از مدرسه!

ضمن درود فراوان و عرض ادب! خدمت دوستانی که هنوز در آلاچیق نشسته اند و منتظر شنیدن یکی دیگر از خاطرات شیطانی هستند: یاد آن روزها به خیر کلاس سوم راهنمایی بودیم از خوابگاه تا مدرسه راهنمایی شبانه حضرت قائم پیاده حدود نیم ساعت راه بود هر روز عصر سرویس ما را به مدرسه میبرد و ساعت هشت و نیم شب بعد از تعطیلی > مدرسه با سرویس به خوابگاه باز می گشتیم… سال 1371 بود من و آقای ن و آقای م کلاس سوم راهنمایی بودیم یک شب ما سرویس برگشت به خوابگاه نداشتیم درضمن ما در مدرسه بینایی درس میخواندیم آن شب آقای ط معاون مدرسه زنگ