خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

حوالی نیمه آبان و یک روز پاییزی با فرزانه/فرزانه جان تولدت مبارک!

حوالی نیمه آبان هست و یک روز پاییزی دلچسب.سر کارم هستم و با همکارم ناهار میخوریم. میخوام تا یه ساعت دیگه راه بیفتم برم طرف انجمن نابینایان. با یکی از راننده‌های کارخونه تا سر خیابونی که انجمن هست میرم. یکبار دیگه هم اومدم اما ساختمون انجمن تابلو نداره و دقیق یادم نمونده کدومشه. تا ته کوچه میرم و پیدا نمیکنم و دوباره تا نیمه هاش برمیگردم. به فرزانه زنگ میزنم که بیا منو پیدا کن فرزان من گم شدم. فرزانه هم میگه بیا چهارراه اول خودم میام بیرون. نزدیک چهاراه وایمیستمو چهارطرف دید میزنم. در یکی از ساختمونها باز میشه و فرزانه توی چهارچوب در ظاهر میشه. دستشو برده
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

دنیای این روزای من!

سلام به همگی! چطورین آیا؟ من که فعلا حسابی آرومم! چرا؟ الآن میگم! اول یه سوال، میگم میشه اینجا یه چیزی نوشت که هیچی نباشه؟ یعنی نه شعر و متن، نه خاطره و نه گزارش و اطلاعرسانی و آموزش و… فقط حرف باشه! حرف، حرف حرف و دیگر هیچ! آهان خوب میبینم اینجا گزینه ای هم به نام صحبتهای خودمونی موجوده، پس بزن بریم! با استعانت از پریسای متعال، سخنانم رو با نق آغاز میکنم! آقا یکی به من بگه این قفسه ی من هر چند وقت یک بار چش میشه که میزنه سرش و هییییچییی نمیتونم آپلود کنم؟؟؟ یعنی حتی یه فایل کوچولو؟؟ الآنم باز همونجوری شده و
دسته‌ها
شعر و دکلمه

جز به من، به تمام دنیا شک کن!

کمی، به اندازه ی یک جرعه حرف، کنار دلتنگیهایم بنشین! بگذار تا با عطر حضورت به بهار فخر بفروشم و خورشید انعکاس خویش را از آینه ی چشمهای تو تماشا کند… مرا غرق کن در دریای بیکران مهربانیهایت و باز با نوازش دستها که… نه، 2 ساقه ی نیلوفرت جانی تازه ام ببخش! آه که چقدر دلتنگم برای شب گردی با تو زیر رقص نور ستارگان، چشمهایم را ببندم و تو ماه را برایم به ارمغان بیاوری تا فانوس راهم شود! دلم تنگ است برای حس عطر بهار نارنج و حرفهای در گوشی با تو! دلم برای موسیقی روح نواز صدایت و لمس تک تک کلمات لطیفت تنگ است،
دسته‌ها
شعر و دکلمه

شب است و…

شب است و بی حضور تو پر است آسمان من ز غیبت ستاره ها، شب است و عطر خاطرت نشسته توی خاطرم… دوباره خلوت و سکوت دوباره اشک بی صدا دوباره ضجه های درد و حسرت گذشته ها، دوباره… بعد رفتنت پرم از این دوباره ها… به خاطرات خسته ام صدای زوزه های باد تازیانه میزند، و پیکر رمیده ام به خنجر سیاه شب غمین و زار میشود… من انعکاس حسرتم صدایی از دل سکوت غریب و آشنای درد، کسی که بی تو یخ زده میان وحشت شبی چنین خموش و تار و سرد…
دسته‌ها
شعر و دکلمه

شبیه باغ یخزده!

به شانه های سست باد، سخت تکیه داده ام و گریه های خویش را، به باد هدیه داده ام! پر از سکوت تلخم و اسیر بغض خاطره تمام خنده های خود، به زیر پا نهاده ام! میان این شب سیه، به زیر ضربه های درد شبیه مرده ای فقط، به خاک غم فتاده ام! خموش و سرد و ساکتم، شبیه باغ یخزده مسافری غریب و گنگ، اسیر بهت جاده ام! ز پشت خنجرم زدند و خنده بر لبانم است چقدر پیش دیو خصم، صبورم و چه ساده ام!
دسته‌ها
شعر و دکلمه

دانلود آلبوم دکلمه ی فرزانه عظیمی به نام نیمه ی آبان

سلام به همه ی هم محله ای های عزیز و دوست داشتنی امیدوارم همگی عالی باشین و دل انگیز ترین لحظات رو توی آبان دوست داشتنی بگذرونین. خوب، همونطور که قبلا تو همین محله اطلاعرسانی شد، امروز آلبوم دکلمه ی هم محله ایمون، فرزانه عظیمی به نام نیمه ی آبان منتشر شد. این آلبوم در بر دارنده ی 5 ترک، و شامل اشعاری از فاضل نظری، حامد عسکری، رضا احسانپور و فرزانه عظیمی هست. مدیر تولید و تنظیم: اشکان آذرماسوله دستیار تنظیم: محمد ملکی گوینده: فرزانه عظیمی شما میتونین این آلبوم رو از اینجا دانلود کنین. امید که مورد پسند واقع بشه. به امید موفقیت هرچه بیشتر نابینایان در
دسته‌ها
شعر و دکلمه

خدایا با تو ام, فال میخری؟؟

دلتنگم, مثل آن دخترک فال فروشی که شب فرا میرسد و تمام فال هایش روی دستش مانده کاش معجزه ای شود کاش در میان سکوت سنگین شب مسافری مسیرش به خلوت بی عبور این جاده بیفتد رشته ی افکار نگران دخترک را پاره کند و صدا بزند: دخترم؟ تمام فال هایت چند؟؟؟ -تمام فال هایم؟ -آری! تمامشان! -آقا! آقا! بقیه ی پولتان! و مسافر محو شود انگار اصلً مسافری نبوده! خدایا! برایم معجزه میکنی؟؟ خدایا با تو ام! فال میخری؟؟؟؟؟
دسته‌ها
شعر و دکلمه

لبخند بزن, تقدیم به رهگذر عزیزم که احساسم رو غلغلک داد

لبخند بزن تمام زندگی ام را میان همین منحنی پنهان کرده ای… لبخند بزن و با هر لبخندت زندگی تازه ای به من ببخش بگذار تمام غمهایم را به دست خاطرات دور دستی بسپارم که دست هیچ کس به آنها نمیرسد و اشک هایم را دانه دانه روی شانه های باد رها کنم تا دورشان کند از مسیر زندگی ام… دور… دور… و باز هم دور تر لبخند بزن که با لبخندت پروانه ها در آسمان آبی عشق به پرواز در می آیند و چکاوک ها آواز مستانه سر میدهند… لبخند بزن تا ریه هایم را از عطر لبخند هایت لبریز کنم و در این هوا تمام عاشقانه هایم
دسته‌ها
شعر و دکلمه

بارانی

گوش کنی هااااا!!! سلاااااااام!!!!!!!! چ خبر؟؟ خوبین؟؟ دوستای نازنینم با عرض پوزش، بازم دکلمه آوردم واستون که گوشاتونو آزار بدم این دکلمه رو که غزل بارانی از استاد محمدعلی بهمنی هست میتونین از: این لینک دانلود کنین. به قول استاد بهمنی: خوش به حال من و دریا و غروب و خورشید و چه بیذوق جهانی که مرا با تو ندید یا شاه بیت ایشون به نظر من که میگه: با او چه خوب میشود از حال خویش گفت دریا که از اهالی این روزگار نیست امیدوارم زیاد از این دکلمه بدتون نیاد لحظاتتون سرشار از لبخند خدا……. یک بار تو هم عشق من از عقل میندیش بگذار که دل