تَق, تَق, تَق, اجازه هست, بفرمایید, سلام خانوم وکیل, خدا قوت, سلام حاج آقا, احوالِ شما,؟ حاج خانم چِطورَند؟ خیلی وقت هست اَزَتون خبری نداریم؟ همیشه ذکرِ خِیرِتون با حاج خانوم تو خونه هست, خصوصا با اون همه زحمتی که تو پرونده مهریه و نفقه عروسِ سابِقِمون بِهِتون دادیم, زحمتی نبود, انجام وظیفه بود, چی شده, انگار حاج آقا کسالت دارید؟ بدی نباشه؟ شکر, میگم براتون خانوم وکیل, یادِتون هست بِهِتون گفتم پسرم دوباره داره ازدواج می کُنِه, بله حاج آقا, که گفتید یه خانومِ تنهاست که از همسرِش جدا شده و با شرایطِ پسرِ شما هم کنار اومده, بله و شما هم خیلی خوشحال شُدید, البته خانوم وکیل,
Tag: فقر
روزی که از روستا آمدیم
من پرویز پرستویی هستم؛ متولد 1334. 3سال بعد از تولدم بود که خانوادهمان، از روستا به تهران آمدند. وقتی به تهران آمدیم به دروازه غار رفتیم؛ جنوب شهر.