قصه کوکو، 15. بارون حالا که شروع کرده بود خیال توقف نداشت. سه روز بود که یک نفس و شدید میبارید و داشت حرکترو از زندگی میگرفت. مردم زیر چترها و پیچیده در بارونیها هر طور که بود راهشونرو در پیچ و خمهای زندگی روزمره باز میکردن و پیش میرفتن. کند، سخت، اما پویا. پیشخدمت منزل آخر اون شب تا صبح داخل تاریکخونه موند و فردای اون شب هم بیرون نرفت. مالک سالن در تاریکخونهرو بسته نگهداشت و به هیچ کسی از حضور اون مهمون خیس و خسته چیزی نگفت. حتی شاگرد خیاط هم چیزی نفهمید. عروسکها تنها شاهدهای ماجرا و شریک حیرت و کنجکاوی همدیگه بودن. و
Tag: قسمت پانزدهم
دستهها
انیمیشن Toy Story 4 2019
سلامی هزار رنگ به زیبایی و صمیمیت رنگهای پاییز. امید که در قلب پاییز بهار باشید و بهاری. در ادامه زنجیره فیلمها و انیمیشنهای توضیحدار محله نابینایان همچنان همراه شما هستیم و امیدواریم که شما عزیزان از این همراهی نهایت لذترو ببرید. امروز میخواییم برای بار چهارم سفری به دنیای اسباب بازیها داشته باشیم و ببینیم وودی و دوستان آشناش این بار مارو در جادههای هزارپیچ ماجرا به کجا میبرن. (داستان اسباب بازی 4،) انیمیشنیه که ادر این نوبت به همکاری بچههای انیمهمحله توضیح دار شده و آماده عرضه به محضر عزیز شماست. داستان اسباب بازی 4 مجموعه وقایعیه که در ادامه 3 قسمت گذشته از داستان اسباب بازی
نفس هایم بوی خاک باران خرده گرفته اند. گرد و غبار خستگی را که از شانه های روحم تکانده ای، به مهمانیِ اشک ها آمده اند. دست های مهربانت را میبینم. میخواهند روحم را بغل بگیرند انگار! دست هایت باران را با مهربانی اش یادم می آورد. دست های عزیزت نه زمستانِ زمستانند، نه تابستانِ مطلق. دست هایت خیالِ شیرینِ یک بهارِ طولانی اند. صدایت نزدیک است. نزدیکتر از همیشه. نزدیکتر از دیروز های جهنمی و فرداهای تاریکِ دور. صدایم کن! بگذار بلور شب را صدای تو بشکند. صدایت عزیز است. حتی عزیز تر از شب! حتی عزیز تر از سکوت! حتی عزیزتر از آرامشِ اندیشیدن به یک رویای