سلام بچه ها. خوبین؟ واااای مردم از گرما. آهان من چطورم؟؟ خب راستش اومدم اصلا همینو بگم! بچه ها سفر مشهدم رو رفتم، کوتاه بود ولی چسبید، خیلی هم چسبید. از حس سبک شدنی که با هر بار زیارت رفتن بهم دست میداد، تا خریدهام که مثل همیشه نقره جات هم توی سبد خریدم بود و این بار یه دستبند فیروزه و یه انگشتر یاقوت خریدم، تا 3 روز بودن کنار دوستای خوب و بینظیر و پیدا کردن 2 تا دوست که با هم خواهر بودن، و اینقدر صمیمی و خودمونی بودن که همون لحظه ی اول که دیدمشون احساس کردم چند ساله همدیگه رو میشناسیم، همه ی اینا
Tag: قضاوت
دستهها
عقل یا احساس؟؟
یه خاطره ی تلخ و دور، یه شعر که تلخیش حالتو به هم بزنه، یه شونه واسه باریدن، یه کاغذ و قلم که هرچی دلت میخواد توش بنویسی و خودتو راحت کنی… همه ی اینا و کلی بهانه ی دیگه دم دستمه اما… اما من سختم، مقاومم. باید مقاومت کنم. من نمیبارم، فقط یه بغضم، یه بغض گلوگیر که بالا و پایین میشه، ولی نمیشکنه. هر وقتم بخواد مقاومتم رو بشکنه به هر زحمتی که هست میبلعمش. تلخه، خیلی تلخ، مثل یه شربت تلخ و بد مزه که به زور کلی آب میخوریش و بازم تلخیش میمونه. اما این مجازاتمه، آره، من باید مجازات بشم. من اشتباه کردم، اشتباهی
دانلود فایل متنی مقاله با حجم هشتصد و بیست و دو کیلوبایت بررسی فقهی و حقوقی شرط بینایی در قضاوت میثم احمدی[1] زهرا مرزیه[2] چکیده بیتردید یکی از شغلهای بسیار مهم در جامعه قضاوت است که اسلام به آن اهتمام زیادی داشته است. در میان فقیهان برخی از فقیهان یکی از شروط اشتغال به قضاوت را بینایی قاضی میدانند زیرا چه بسا بسیاری از امور نیاز به بینایی دارد و برای این دیدگاه به آیات، روایات و اجماع و حکم عقل استناد کردهاند، در مقابل برخی از فقیهان ادله گروه پیشین را ناتمام دانسته و قائل بر جواز قضاوت نابینایان هستند. نگارندگان پس از بررسی ادلهی هر
دستهها
سکوت
گاه پر می شوی از حرفهایی برای نگفتن !! آن زمان که نمی توانی حال و هوای دلت را وصف کنی!! نمی توانی از بغضت بگویی…! از صحنه هایی که رنجت داده با همان توصیف سخن بگویی!! نمی توانی و سکوت میکنی، اما با همان سکوت قضاوتت می کنند!!!!! درد است پر باشی از گفتن، اما حرفهایت از جنس نگفتن باشند…!!!
دستهها
قضاوت نکردن
خوب یاد گرفته ایم ورانداز کردن همدیگر را یک خط کش این دستمان و یک ترازو آن دستمان اندازه می گیریم و وزن می کنیم ؛ آدم ها را رفتارشان را انتخاب هایشان را تصمیم هایشان را حتی قضا و قدرشان را !! به رفیقمان یک تکه سنگینی می اندازیم بعد می گوییم خیر و صلاحت را می خواهم ! غافل از اینکه چه برسر او می آوریم ! در جمع ، هرکس را یک جور مورد بررسی قرار می دهیم آن یکی را به ازدواج نکرده اش این یکی را به نوع رابطه اش آن دیگری را… میرویم توی صفحه ی یکی و نوشته اش را میخوانیم می
دستهها
یلدا در مطب!
فقط میگم سلام تا سریع بریم سراغ ماجرا به اتفاق پارتنر ,یعنی دایی ,همان که تنها دو سال از ما بزرگتر است در مطب دکتر بهانتظار نوبتمان نشسته بودیم یله داده بودیم به صندلی و با کلی اعتماد به نفص, دنیای خودمان را پرسه میزدیمو ریز ریز میخندیدیم پارتنر هم کلی تحویلمان گذاشته بود و نه اینکه ما در تب بیماری دستو پا میزدیم مدام برایمان از آب سرد کن آب می آوردو اینها جایتان کلی خالی سرمای دهشتناکی ما را خورده بود که نگو و نپرس سرمان همانطور که نشسته بودیم گیج میرفتو صدای جیکو جیکی در گوشمان میپیچید که گویی گنجشکان بالای سرمان پی هم میدویدندو سرود
دستهها
زود قضاوت کردن
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه… من اولینبار که تو گوش کن مطلبی مینویسم موضوعی که در نظر گرفتم زود قضاوت کردنهتا حالا شده در مورده کسی مثلا دوستتونزود قضاوت کنید هالا ممکن در موردهش حرفی از دیگرون شنیده باشید مثلا شنیدید که دوستتون پشته سرتون حرف زده یا اینکه دوستتون فلان کارا کرده… حالا میخوام ازتون بپرسم که عکس العملتون تو این جور مواقع چیه؟ از اونایی هستید که زودی اون چیا که شنیدنا باور میکنن؟ بدونه اینکه به گذشته اون دوستشون توجه کننبدونه اینکه فکر کنن و اطمینان پیدا کننه….. یا از اونایی هستید که همیشه جنبه مسبتا در نظر میگیرن و تا مدرک کافی نداشته باشن در باره کسی زود قضاوت نمیکنند؟…. ایکاش جزوه گروه دوم