خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

تجسم یک رویای دوردست، قسمت سیزدهم.

از چه برایت بگویم کاغذِ لبریز از سطر های خالی خستگی؟ از چه برایت بنویسم دفترِ عزیزِ غریبه؟ از چه می خواهی بدانی قلمِ مهربانِ رنگ پریده! در ذهنم انگار جنگِ جهانیِ جملات آغاز شده است. جملاتی که نه نقطه ی مشترکی دارند، نه قصد صلح! تک جمله هایی که هر کدام برای نابودی دیگری، در مغزم مین های فراموشی دفن کرده اند. صدای ترسیده ی هر واژه ای دم مرگ، سلول های خاکستری مغزم را به فکر عقب نشینی می اندازد. منتظر کدام شرح حال نشسته ای زمان بی رحم! حالا که گذشتنت را می خواهم، حالا که در میان کویر تشنگی ام را به نظاره نشسته ام،
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

تجسم یک رویای دوردست، قسمت یازدهم.

صدای رویا ها را میشنوم از جایی در دوردست. از پشتِ همین دیوار، که شب بافته است. صدایم می زنند، گاهی نا امید و خسته، گاهی بلند و امیدوار! راهِ خلافِ رویا ها را پیش میگیرم تا صدا ها گم شوند، تمام شوند، فراموشم کنند! صدایشان را نمی شناسم. سال هاست از یادم رفته اند. آن ها نامم را می دانند، اما برای من غریبه اند. به دنبال رد پایشان زمان را می کاوم. جهان دیروز را میگردم و هیچ نمی یابم! فکر می کنم. به کودکی های دور. به بازیِ دوستانه ی تقدیر و لبخند فکر می کنم. شاید آنجا، پشت رکاب های تند دوچرخه ام، یا توی
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

تجسم یک رویای دوردست، قسمت دهم.

میان واژه ها گم شده ام.  خاطرم نیست قلم لرزان زمان رقصیدن کدام  جمله ها بر دفتر مرده است. یادم نمیآید طوفانِ ویرانگر در اواسطِ کدامین سطر، زمانِ نوشتن کدام صفحه به جانِ قلبِ تپنده ی  دفترم شبیخون زد. طوفانِ لعنتی رحم  ندارد. می غُرّد، می چرخد، سر می برد و پیش می  آید. خونِ خاطره ها جاری می شود. دفتر  ترسان بغض می کند، و من  در چنگِ پر قدرتِ ناباوری ها ، به سقوتی زجرآور ناگزیرم! طوفان تنِ دفتر را متلاشی میکند. خاطرات در خون خود  می  غلتند و سقوط، هنوز  متوالیترین درد  لحظه هاست. خونِ خنده های از سر شوق گذشته، زمان را به زانو در
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

نقطه های دوست داشتنی!

آخه این نقطه ها دیگه چی هستن؟, دستم قلقلک میشه, خندم می گیره, چرا وارونه باید باشن؟, چرا باید وارونه روشون دست بکشم,  اصلا چرا باید روشون دست بکشم؟, نمیفهمم چی هستند؟ من دوست دارم با چشمم نِگاشون کنم. من دوست دارم باهاشون بازی کنم, چرا باید من یه جور دیگه بخونم و بنویسم؟, خخخ, این میخه دیگه چیه؟, الآن برگه سوراخ میشه, الآن میره تو دستم, این صفحه دیگه چیه؟, دستم درد میگیره, چرا شش تا هستن؟, چرا بعضی وَقتا باید یه نقطه بزنیم؟, بعضی وَقتا دو تا, بعضی وَقتا چندتا؟, چرا بعضی وقتا سمتِ راست باید نقطه بزنیم؟, بعضی وَقتا سمتِ چپ؟, عزیزم بازی گوشی نکن, این
دسته‌ها
اخبار و اطلاعیه

با قلم هوشمند شرکت آوا هوشمند قلم، برای نابینایان آشنا شویم

درود بر دوستان عزیز و نازنینم. امروز میخواهیم با یک وسیله مفید برای خودمون طراحی و ساخت شرکت آوا هوشمند قلم، آشنا بشیم. درسته، قلم هوشمندی که قابلیت خواندن برچسبهایی که بر اشیای مختلف چسبانده شود را دارد. هرچند این شرکت در پایان آگهی خود، شماره تلفنهایی را جهت تماس قرار داده است، ولی امیدواریم که مسؤولین محترم شرکت، با حضور در همین پست به پرسشهای شما عزیزان پاسخ گویند. خب این شما و این هم آگهی شرکت آوا هوشمند قلم باسلام و تقدیم احترام شرکت آوای هوشمند قلم، افتخار دارد ،جدیدترین محصول خود رابانام قلم هوشمند چندمنظوره روشندلان معرفی نماید . قلم هوشمند روشندلان تنها قلم هوشمند ویژه