خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یادداشت 23 اردیبهشت 92 خورشیدی

خوب امشب بدون توجه به اینکه آیا چند نفر این را میخوانند مقداری درونیاتم را اینجا تراوش میکنم شاید تا حدی آرام گیرم و از کلنجار رفتن با خودم راحت بشوم و خوابم بگیرد مرا آن چنان که صیاد شکارش را. جای شما خالی بعد از ظهر با یکی از دوستان گل، سینما بودیم و ملکه را دیدیم که دوستم میگفت قشنگ بود ولی من می گویم بدک نبود. به شدت انسان قات و پاتی هستم و هنوز که هنوز است، نمیدانم دقیقا هدفم از زندگی چیست، از چه خوشم می آید و از چه نه. این ملکه هم همین طور، نمیدانم دوستش داشتم یا نه. ملکه، سعی داشت