خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سردرد

سر درد بدی همه وجودمو در می نورده. درد سرم از وسط کلهم به پشت و گوشه سمت راستش میخزه. میره و میره تا از یه لوله عصبی ولی نامرئی به سمت راست گردنم میرسه. همون جا توقف میکنه و دوباره سفرشو بالعکس به سمت بالا سمت سرم شروع میکنه. میره. میاد. میره. میاد. مثل سرگشته هایی که با خودشون درگیرند. این یکی با من هم درگیر شده. با سرم و با گردنم. یه تنه هر سه ما رو حریفه. به طرز ماهرانه ای از یکشنبه تا حالا پدرمو آورده جلوی چشمام. طوری که دیگه چشمام از فرط درد هیچ جا رو نمیبینه. حتی پدرم هم دیگه پیدا نیست.