ما نیلوفرانِ مردابیم که از اعماق تاریکیها، به جستوجوی نور آمدهایم. ما شاخههای تکیدۀ پاییزیم که به شوقِ رسیدنِ بهار، سرما را به جان خریدهایم. ما ایمان داریم به رسالتِ گلِ همیشه بهار، به طلوعِ پس از یلدا، به سپیدیِ پس از سیاهی. گرچه روزهای سختی را از سر میگذرانیم، گرچه لبخند از لبهامان رنگ باخته و برقِ شادی از چشمهامان پریده و گلوهامان مأوای بغضهاست؛ اما امید داریم و به حکمِ نورِ امیدی که در دلهامان سوسو میزند، نفس میکشیم. هرچند به سانِ گلهایی هستیم که دستِ خزان، ما را از شاخه برچیده و زمستان با سلاحِ سردش به جانِ پیکرهای خشکیدهمان افتاده؛ اما میدانیم که رسمِ گلها،