خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

صحبتی کوتاه

گاهی روزیه تو بغضی میشود به اندازه حبه قند, به رنگ سیاه که تمام رنگها در آن گم میشوند و به تلخی شربت گلودرد شاید هم تلختر. بغضها دو دستند: بعضی از اونها هم قورت دادنی هستن هم بیرون ریختنی، اما بعضی از این بغضها فقط قورت دادنی هستند هرچه قدر سعی میکنی بیرون بریزیشون سبک نمیشی فقط باید قورت بدی وگرنه نفس کشیدن برات سخت میشه. امروز از این بغضها در گلوی من گیر کرده، این دفعه آنقدر بزرگ است که حتی قورت دادنی هم نیست هرچه قورتش میدهم با یک نفس بالا میآید و در گلویم مینشیند. نیامده ام که دلنوشته بنویسم چون بلد هم نیستم و
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

میزگرد 10، محدودیت‌هایی در ازدواج برای خانواده های معلول

سلامٌ علیکم و رحمت الله،!! امروز میخوام اشکتون رو در بیااارم، سریع میرم سر اصل مطلب، فقط قول بدین هم دردی کنید، آهای خواهر داراااا! برادر دارااا،! آهای اوناییی که خواهر برادراتون دم بخخختن!، آی اونایی که برادراتون رفتن خواستگاری بعد فهمیدن خواهر برادر معلول داره بهش زن ندادن، آهای اونایی که خواستگار واسه خواهرتون اومده بعد فهمیده تو خونه معلول دارن بدون انجام آزمایش ژنتیک یا بدون آگاهی از وضعیت معلول و نوع معلولیت وصلتی صورت نگرفته، باید بگم خود خوری بسه، دیگه بسه دیگه بسه،! من و احتمالا عده ای دیگه با شما هم دردیم، این دستمالها رو یکی پخش کنه، اینقدر فین فین نکنید، هاهاهاا. دیگه