خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یادمان باشد، یادشان باشیم.

سلام. حالتون چه طوره؟ معلومه که خیلی حالتون خوبه که اصلً یادی از ما نمیکنید. من باهاتون قهر بودم. قرار بود دیگه باهاتون یعنی با هیچ آدمی حرف نزنم. چون شما من رو فراموش کردید. انگار نه انگار من بخشی از فرهنگ و تاریخ شما هستم. لا اقل توی شب یلدا توقع داشتم که یه یادی از من بکنید. ولی این کار رو کسی نکرد. دلم شکست. از دست بیمعرفتی شما آدمها دلم شکست. بذارید براتون تعریف کنم چی شد. ولی خودم رو معرفی نکردم. من یه کُرسی هستم. یه کُرسی قدیمی که گوشه ی زیرزمین یه خونه ی قدیمی افتادم. شنبه شب که شب یلدا بود من و