خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
شعر و دکلمه

می ترسم

گفت: می ترسم، ترسید و با صدای بلند گفت: می ترسم! پنجره ها محکم بسته بود، طنین صدای او اوج گرفت و پیچید: می ترسم! در، صندلی، میزها، پرده ها، فرش ها، کتاب ها، شمع ها، قلم ها و تابلو ها، همگی گفتند: می ترسم! از صدای ترس ترسید و فریاد زد: بس است! اما (بس است!) طنین انداز نشد، از ماندن در خانه ترسید و به خیابان رفت، سپیدار را شکسته دید، به دلیل مجهولی از تماشای درخت ترسید! نفر بری شتابان از آنجا گذشت، از قدم زدن در خیابان هم ترسید، و ترسید که به خانه برگردد اما چاره ای نبود، برگشت. ترسید: کلید را درون خانه