خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اتفاقهای مختلف من در سال 95

سلااام بچهها. چطورید؟ خوبید؟ خوش میگذره. دلم برا همه تون تنگ شده بود. خودمم نمیدونم چرا هی یه چیزی پیش میاد که از محله دور میشم. الان 6 ماهه که یه جایی نزدیک مدرسه اجاره کردم و تا هفته پیش اینترنت نداشتم. بعدم که شست و شو و رفت و روب و پخت و پذ که وقت برا آدم نمیذاره که به دوستاش سر بزنه. امیدوارم که دیگه بینمون فاصله نیفته.راستش تو این مدت چنتا مطلب مهم و جالب وجود داشت که میخواستم یه پست بزنم و درباره شون توضیح بدم. مثل خونه گرفتنم و شرایط کاریم و برخورد قشنگ یه گلفروش با بچههای نابینا و برخورد تحقیر آمیز
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سرگذشت و سرنوشت کار من در مدرسه

سلام بچهها! چطورید خوبید؟ یادتونه که من پارسال از شرایط کاریم و همکارام و خودم شاکی بودم. الان سعی کردم با وجود این که شرایط همونه که هست، خودمو تغییر بدم و سعی کنم تو این شرایط نامناسب مفید باشم و بود و نبودم تو اون مدرسه با هم فرق داشته باشه. من عاشق تدریسم. همیشه بزرگترین آرزوم این بود که معلم بشم. برای این آرزوم دلایل زیادی هست. اگرچه معمولا برای آرزوهامون دلیل خاصی نداریم. یکی از دلایلش اینه که وقتی تو موقعیت معلم قرار میگیریم، خودمون رو تست میکنیم و تواناییهای خودمون رو بهتر میشناسیم و خوبیها و بدیها، نقاط ضعف و قوت خودمون رو محک میزنیم.
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

سرگذشت یک معلم احمق و بی تجربه

سلام بچهها! چطورید؟ خوبید؟ میخوام برای اولین بار به اشتباههای خودم تو اولین سال کاریم اعتراف کنم. اشتباههایی که باعث شد این بلا سرم بیاد. چه بلایی؟ تا آخر بخونید میفهمید. من همیشه عادت داشتم که هر مشکلی برام پیش بیاد، ببینم خودم چقدر و کجا مقصر بودم. ولی چند وقتی سرطان گرفته بودم و دیگه نمیتونستم اینجوری باشم. خخخخ شهروز بیا که یه درمان پیدا شد. قبلا تصمیم داشتم که بدیها و نامردیهایی که بعضیها در حقَم کردن رو بنویسم. خوب که فکر کردم، دیدم خودمم مقصرم و نمیتونم به همه بگم فلانی چنین کرد و بهمانی چنان. به هر حال خودتون بخونید و قضاوت کنید. بگذرم از