خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

هواخوری هم به ما نیومده

سلام بچه ها. حالتون که خوبه دیگه! بچه ها داشتم قدم میزدم دیدم هوا خوبه، گفتم یه یادی هم از شما بکنم. الآن توی یه پیاده رو دارم با عصا راه میرم. شهروز بیا از این طرفتر برو. این صدای کی بود؟ صدای من. ببخشید شما کی هستید؟ منو از کجا میشناسید؟ حالا میشناسم دیگه گیر نده. خب آخه شما کی هستید؟ من کی نیستم. یه چیزی هستم. خب چی هستید؟ من خط برجسته ی پیاده رو هستم. همینایی که برای شما نابیناها گذاشتن. جاااان؟ چیه؟ خب این همه با توپ و ماشین و تیر و تخته حرف زدی یه بار هم با من حرف بزن چی میشه مگه!