سلام به همه شما دوستان هم محلهای امیدوارم خوب و خوش باشین. راستش اولین بار که با مجتبی رفتم بیرون فکر نمیکردم که مستقل شدن اینقدر عالی باشه. وقتی میدیدم من و مجتبی داریم میریم بیرون بدون کمک هیچ آدم بینا، این برای من حسی بینظیر بود. وقتی با هم عصا زنون میرفتیم برای پیدا کردن یه نیمکت، انگار که بهترین لحظه عمرم رو داشتم سپری میکردم. باورم نمیشد که بدون کمک یه شخص بینا با هم داریم گردش میکنیم. مجتبی خیلی ازت ممنونم. راستش وقتی از تو خونمون مجتبی بهم گفت بیا بریم بیرون، اولش ترسیدم اما به خودم گفتم بذار یه بار هم که شده مستقل شدن