بر گوشکنیها درود. چطورین؟ چه خبرا؟ باز ما اومدیم. راستش! حدودا یه ماه پیش بود که یه روزی بی هوا یکی از شاگردای قدیمیم به اسم یاسین بهم زنگ زد. این یاسین خان اهل شهر جوانرود استان کرمانشاهه. یه زمونی کردکوی دانشجو بوده و درست تو همون مؤسسه ای که من درس میدادم زبان میخونده. خلاصه علاوه بر شاگردی و استادی یه رفاقت خاصی هم بین ما شکل گرفته بود. یاسین مستندسازه. اون همیشه میگفت: «من باید از تواناییهای شما یه مستند بسازم.» منم جخت میگفتم که: «برو بابا یاسین حال داریا! مورچه چیه که کله پاچش باشه. من چی دارم که توانایی محسوب شه، تازه تو هم بخوای
Tag: کردستان
با سلام و عرض ادب موسسه رفاه نابینایان شهرستان سقز در پی فرارسیدن روز جهانی عصای سفید اقدام به انتشار ویژه نامه ای با موضوع نابینایی یا افراد با آسیب بینایی در استان کردستان خواهد کرد. دانشجویان و پژوهشگران علاقمند می توانند با ارسال یادداشتهایی (حداکثر در دو هزار کلمه و در قالب وورد) در هریک از ابعاد اجتماعی، آموزشی، روانشناختی، حقوقی و… به جریان سازی در زمینه نابینایی و افراد با آسیب بینایی در استان کردستان کمک شایانی نمایند. مهلت ارسال یادداشتها: شنبه هفده مهر ماه 95 نشانی ایمیل جهت ارسال یادداشت: N99sargeran@gmail.com شایان ذکر است یادداشتهای برگزیده در شماره شنبه 24 مهر ماه 95 هفته نامه
با سلام و عرض ادب در راستای آسیب شناسی و حمایت از قربانیان مین همایشی ارزشمند در دانشگاه پیام نور سقز برگزار گردید. من به همراه دوستان دیگرم در مورد مین و خطرات و صدمات جسمی و روانی در محله مطالبی را عرض نموده و از اینکه هر روز شاهد اضافه شدن قربانی مین که اکثراً کودکان میباشند و تولد یک نابینای دیگر و پیوستن آن به صف طویل بچه های این دیار ناراحت و نا امید از پیشگیری!! این بار با تلاش یکی از قربانیان مین دکتر ناصر سرگران فارغ التحصیل حقوق بین الملل از دانشگاه تهران و استاد دانشگاه پیام نور سقز که بینایی خود را به
به نام خدا سلام دوستان. خوبید؟ خوشید؟ انشا الله هر جا که هستید, روزگار بر وفق مراد باشد. خواستم باهاتون یه کم صحبت کنم, از آنجا که چیزی برای گفتن نداشتم, از سختی های خودم, و این زندگی که بیشتر به مردگی شباهت داره براتون میگم. اینجانب, محمود داوودی یا همون روجیار در یه روز سرد زمستان64 پا به این دنیا گذاشتم اما چشمانم, هرگز باز نشد در یه روستا از آخرین روستاهای کردستان به نام, ناو از آنجا که والدینم بیسواد بودن, و برای فرزند نابیناشون جز دلسوزی کاری از دستشون ساخته نبود, به همین مهر و محبتی که خداوند در درون هر پدر و مادری نهاده بسنده کردند. ما
با درود فراوان به شما گوشکنیهای عزیز. البته منظورم فقط اعضای گوشکن نیست، بلکه همه کسانی است که این نوشته را می خوانند، چرا که وقتی کسی در گوشکن باشد و مطلبی را بخواند عضو هم نباشد، در آن هنگام گوشکنی محسوب می شود. القصه، همانطوری که قبلاً گفته بودم روز شنبه 27 مهرماه، سفر دو هفته ای من به دیار همیشه سبز کردستان آغاز گردید، حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود که با دوست عزیزم جناب آقای علی هدایتی با یک دستگاه پراید، به طرف تهران راه افتادیم قرار بود آن شب تهران استراحت کنیم و صبح یکشنبه به سفرمان ادامه دهیم. همه چیز از قبل دقیقاً