خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ماهِ من، مهتاب. شماره 4.

پایان! بعد از ظهر پاییزی با تمام حال و هواش توی خیابون. شلوغی‌های معمول روز کاری هم نتونسته خمودی خاکستری هوا رو پاک کنه. پرستو مثل برق، انگار سایه‌ای گذرا، از بین آدم‌ها و ماشین‌ها و جریان زندگی رد میشه. بی‌توجه به اعتراض‌ها و بوق‌ها و بی‌توجه به همه چیز فقط پیش میره. باید بجنبه. امروز دیرتر مرخصش کردن. باید به کلاسش برسه. تغییر ناگهانی برنامه‌های هر روزه که ظرف بیشتر از دو سال گذشته به زندگی روتین روزمره تبدیل شده بود کمی مایه دردسر شده واسش. زمانی که بی‌مقدمه خبر باز شدن محل کار رو بهش دادن فقط یک لحظه تعجب کرد و دیگه هیچ. خیلی طول کشید
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ماهِ من، مهتاب. شماره 3.

  یک طعم تلخ آشنا.   بچه که بودم، تقلب زیاد می‌کردم. واقعیت مثبتی نیست ولی من هرگز معصومیت یک بچه رو در خودم ندیدم. اعترافش رو دوست ندارم ولی این واقعیته و تجربه یادم داده که واقعیت همیشه واقعیته. اگر ازش در بری تعقیبت می‌کنه و عاقبت یک جایی می‌کوبدت زمین. تنها یک راه داری. فقط باهاش رو در رو شو و تکلیفت رو باهاش مشخص کن. کجا بودیم؟ آهان تقلب. بزرگتر هم که شدم، باز هم تقلب راه میانبری بود واسم، که در مواقع لزوم به کمکم میومد و خوب هم جواب می‌داد. پیش اومد که تا مدتی و گاهی تا مدت‌ها کنار گذاشتمش اما، … نوجوان
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

ماهِ من، مهتاب. شماره 2.

دیشب، لحظه هایم سرشار از رویا، رویاهایم مالامال از آسمان، و آسمانم آکنده از عطرِ حضورِ تو بود! آشنای من! مهتاب! با تو می‌نگارم، برگ برگِ شبانه های نمناکم را، نهان در خلوتِ پناهدهنده‌ی شب. پر می‌شوند، تمامِ پیچاپیچِ سطرهایم، از تراوشِ آبیِ امواج عطرآگینِ نور! و من، همچون ستاره ای خاموش، شناورم در هوای هوایت، مهتاب!. یکایکِ ثانیه های خاموشِ شبانگاه، چه سبکبال می‌گذرند، از لابلای لمسِ دیدگانِ بی‌نگاهم! و سر انگشتانِ بی‌تابم، نوازشِ روشنای رویایم را، بر شکسته های لوحِ خاطرم، چه خوانا، ترسیم می‌کنند! مهتابِ من! اینجا، در آغوشِ رازآلودِ شب، من جهانی دارم! جهانی از جنسِ خیال، از جنسِ رویای بیداری، از جنسِ نور! جهانی