خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

باز هم نوشتم

سلام دوستان عزیز یه نوشته کوتاه نوشتم شاید تلخه و کوتاه ولی نوشتم اگه دوست ندارین فرکانس  منفی بگیرین و همش دنبال افراد مثبت هستین نخونین ولی اگه می خوایید حس من رو درک کنید بخونید لطفا اگه خواستین نظر ندین ولی …   آخ که دلم یه سوز سنگینی رو تجربه می کنه و رگبار باران بر اون سیلی میزنه. گویی یه کوه بزرگی جلویی نور خورشید رو از من گرفته اما نه سایه هم نیست انگار یکی خورشید رو دزدیده آره ببین تاریکی مطلقه نکنه ماه رو هم دزدیدن اما نه انگار خدا آره مهربانترین کس تصمیم گرفته دیگه نور خورشید و ماه از زندگیم خارج بشه
دسته‌ها
روانشناسی

آدمهای تاثیر گذار

سلام دوستان و عزیزان امیدوارم که خوب باشین اینبار در خدمت شما هستم با داستانی جالب و اثرگذار  به نام آدمهای تاثیر گذار  ضمنا خوشحالم که دوباره  بعد مدتها  سعادت حضور در این جمع بسیار صمیمی را پیدا کردم  این مدت که نبودم اینترنتم برقرار نبود  و هم اکنون هم سرعتش مناسب نیست اما خوشحالی در خدمت بودن  این  لذت را به من میدهد که  این داستان جالب را در اینجا بیاورم  امیدوارم که مورد پسند قرار بگیرد خب این هم داستان این داستان از کتاب سوپ جوجه هست که  من آن را برگزیدم آدمهای تاثیر گذار   …داستانی زیبا از کتاب سوپ جوجه، که با بیش از ۳۴۵میلیون
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

نخستین نوشته من در محله یک داستان کوتاه

سلام. این نخستین نوشته من در محله است. نیاز به معرفی ندارم، چون خود را در شناسنامه شناسانده ام. یک داستان کوتاه با گویندگی شیما مطلوبی برایتان آورده ام. این داستان درباره زنی است که نابینا شده و دوباره به زندگی باز میگردد. پیش از گذاشتن پیوند دریافت (یا به گفته شما لینک دانلود) این داستان، از کسانی که در زمینه گفتار درمانی آگاهی دارند، پرسشی درباره این گوینده دارم. همان گونه که خواهید شنید، وی در تلفظ چار حرف “ش، ج، چ و ژ” دچار مشکل است. چرا این مشکل پیش می آید؟ پرسش دیگرم از کسانی است که کار گویندگی می کنند: این مشکل چه اندازه برای
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

نارفیق

خیلی با هم دوست بودیم از موقعی که از مادر و پدرم جدا شدم و خواستم مستقل باشم با او دوست شدم خیلی منو دوست داشت وقتی دید که من جایی برای خوابیدن و غذایی برای خوردن ندارم به من جا و غذا داد من مدیون او بودمو احساس می کردم که هیچ دوستی بهتر از اون نیست. به خاطر تمام محبتاش نمی تونستم همینجوری بشینم سعی می کردم تا حد امکان مواظب او باشم تا جایی که می   تونستم می خواستم از هیچ کمکی دریغ نکنم او زن و فرزندی شش ساله داشت که فرزندش منو خیلی دوست داشت و منم اونو خیلی دوست داشتم .اما همسرش از