خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

رؤیای کودکی، در یک کودکی رؤیایی

یادم هست اون قدیما که خیلی کوچیک بودم، با همسن و سالام خیلی راحت بودیم. دختر و پسر تو اوج کودکی، فارغ از هیچ انحرافی همبازی هم بودیم. هیچ برامون مهم نبود که لباس همبازیمون کثیفه یا تمیز. پاره هست یا سالم. کهنه هست یا نو. دست و صورت و موها و لباسهامون اغلب خاکی بود و حتی اگر توی خونه هم با هم بازی میکردیم، دلمون واسه خاک باغچه و آب سبز شده ی حوض لک میزد. دعواهامون دقیقه ای بود و قهرهامون فوقش ساعتی. حتی سوژه ی دعواهامون هم این بود که مثلاً چرا تو بازی اشتباه کردیم. دروغی در کار نبود و صداقت حرف اول و