خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یادداشت 10 تیر 94 از من و تهران و زندگیم

خوب سلام میکنم به همه که گاهی چرند نوشت های منو عادت کردید بخونید. اول از همه بگم که اینجا رو حواستون باشه اینجا ی پله ی کوچیک هستش پاتونو آروم بذارید پایین. اینجا وارد تالار خاطرات و زندگی خصوصی من میشید که من قصد دارم شما رو به یکی از اتاق های به هم ریخته ی این تالار ببرم که مربوط به ی هفته پیش تا حالا میشه و دقیقا مث اتاق اکثر ما پسر مجرد ها شولوغه و به طویله ی لوکس بیشتر شبیهه تا ی اتاق واقعی. ای کاش تابلویی که سردر این اتاق شلوغ دارم نصب میکنم شکل سفرنامه نشه که متنفرم. نمیدونم چرا حال
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

امسال به بچه های فامیل که بزرگ شدند عیدی نمیدم

در عوض، میرم پیش بچه های دستفروش، میرم پیش خیابانی ها و لواشک‌فروش ها و آدامس‌فروش ها، میرم میبرمشون ی آبمیوه‌فروشی خعلی با‌کلاس، نه ی آبمیوه‌فروشی عادی. چرا ببرم‌شون ی آبمیوه‌فروشی عادی؟ اون ها هم مث ما دوس دارند ی جای با‌کلاس چیز بخورند. البته اگه اصن گیرشون بیاد. خلاصه که من دست توی دست پنج‌تا بچه ی قد و نیم قد، از هشت ساله تا چهارده ساله ی افغان، میریم به سمت ی آبمیوه‌فروشی با‌کلاس کنار پاساژ کوثر. اینجا اون‌جایی هست که همه به من و بچه ها، با حسی عجیب نگاه میکنند. انگاری که غیر از ی حس عجیب، ی لحن عجیب هم توی نگاه های این