خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کی بیداره؟ امشب همگی خندانیم و خاطرات خوش ماه رمضان رو توی این دور همی به اشتراک می ذاریم!

از دهو نیم تا دوازده شب یادش بخیر. ربنا های شجریان خرما هایی که دل‌شون واسه ما و دل‌مون واسه اونا قنج می رفت آب‌جوش که توی مدرسه ی شبانه روزی فقط سهم روزه دار ها بود و چقدر اگه با پارتی یکی از اون آبجوشا سهم ما می شد ذوق مرگ می شدیم سحر ها که من دهنم به غذا خوردن باز نمی شد کلا خصوصیت فیزیکی و مزاجیم بود نصف شب ها ماه رمضان بود یا نبود هیچی نمیتونستم بخورم بعدشم که روزه ی بی سحری کله گنجشکی که ی روحانی مسجد ما داشت به این روزه می گفت کله هندی روزه ای که ی بچه ی
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

نترس بابا اینا نمیدونند که شما دو‌تا فقط میخواید بازی کنید!

هی پاتو میکوبی به عمو. کلا میکوبی به تمام وجود عمو. یعنی از کله ی عمو تا پا های عمو کلا همگی همه ی اعضای بدن عمو دیگه با کف لطیف و در عین حال، سفت پاشنه ی پاهات آشنا شدند. هر ضربه ای که فرود میاری، کلی ذوق میکنی، به خیال اینکه عمو و اطرافیان عمو هم از ذوقت و از ضربهت ذوق کنند. اوخ. چرا اینا این شکلی نگات میکنند؟ نترس. اینا نمیدونند که تو فقط میخوای بازی کنی، هی فکر میکنند میخوای عمو رو بزنی. وقتی پاهاتو مث دو تا تار عنکبوت ضخیم، حلقه میکنی دور کمر عمو و خودتو میکشی بالا، نگو قصد گلوی عمو