به رسم قدیم، سلام همه. نمیپرسم حالتون چطوره، اما از ته دل میگم خدا کنه حسابی عالی باشید! به همین سرعت یک ماه از سال نو گذشت و حالا در آستانه ورودی ماهی هستیم که قلب بهاره. بیایید بیهیچ صحبت اضافی گردشی در فروردینماه 1403 محله کنیم و سرکی به کوچههای این مکان آشنا بزنیم. در ماهی که گذشت: گشتی در اسفندماه محله زدیم: مروری بر پستهای محله نابینایان در اسفندماه 1402! پریسا چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳ چندتا عیدی از جنس آیتمهای هاتگوشکن دریافت کردیم: هات گوش کن: شماره 25: نوروز 1403 محسن صالحی چهارشنبه ۱ فروردین ۱۴۰۳ اولین شماره یکی از نشریات اختصاصی محلهرو
Tag: گوش کن
سلامی سبز و بهاری به تمامی شما همراهان محله نابینایان. امید که در امتداد بهار، بهاری باشید. با اولین انیمیشن توضیحدار شده سال 1403 در کنار شما هستیم. انیمیشن «مرد عنکبوتی: در میان دنیای عنکبوتی»، (SpiderMan Across the SpiderVerse 2023) اثریه که به بهانه تقدیمش به شما گرامیان در واپسین روز از سال کهنه به دیدنتون اومدیم که امیدواریم مورد پسندتون واقع بشه. انیمیشن مورد بحث، اثریه در ژانر اکشن و ماجراجویی، محثول سال 2023 آمریکا، به کارگردانی «ژواکیم دوس سانتوس»، (Joaquim Dos Santos), «کمپ پاورز»، (Kemp Powers), «جاستین کی تامپسون»، (Justin K. Thompson), و بر اساس فیلمنامهای از «فیل لرد»، (Phil Lord), «کریستوفر میلر»، (Christopher Miller), و
قصه کوکو، 26. و زمان همچنان نامحسوس و مداوم میگذشت. هوا روز به روز سردتر میشد و انگار این پیشروی خیال انتها نداشت. مهمونی پردردسر اون هفته برگزار شد و همه چی درست پیش رفت و در کمال خاطرجمعی کوکو هیچ کدوم از ساعتنشینهای خونه زمان به خاطر شکستن هیچ اصلی به دردسر نیفتادن. بین آدمها هم همه چی خوب پیش رفت و کارها خیلی سریع از گفتار به عمل رسیدن. مالک خونه زمان از طرحهای داده شده استقبال کرد اما تأکید کرد که هرگز اجازه ورود اسباببازیهای ترکیبیرو به لیست محصولاتش نمیده و اصرارها و توضیحات هم کاری از پیش نبردن. در نتیجه گرداننده این ماجرای جدید
سلامی سراسر مهر به یاران همراه محله نابینایان. امید که آرامش مثل رودی در وجودتون جاری باشه! در این نوبت به اتفاق هم به قلب داستانی جدید زده و به تماشای یکی دیگه از سریالهای توضیحدار شده در محله نابینایان میشینیم که امیدواریم مورد پسندتون واقع بشه. سریال ایرانی «گناه فرشته» کتابی پرماجراست که این بار همراه هم بازش میکنیم و در صفحاتش پیش میریم. سریال «گناه فرشته»، اثری به نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی «حامد عنقا»، محصول کشور خودمون ایرانه. شاید دونستن این مطلب که این سریال اولین تجربه «حامد عنقا» در عرصه کارگردانیه خالی از لطف نباشه. این نویسنده سریالهای پرمخاطب از قبیل پدر، نردبام آسمان،
سلامی صمیمی به یاران صمیمی نشریههای محله نابینایان و در این نوبت، نشریه تنآوا. با سومین شماره از تنآوای محله نابینایان در خدمت شما هستیم. بینایی تا چه اندازه در پیشرفت تعاملات اجتماعی نقش داره؟ آیا این نقش اونقدر پررنگ هست که بدون وجود بینایی ما قادر به برقراری و حفظ ارتباطات عادیمون در اجتماع نباشیم؟ آیا فقدان بینایی به مفهوم انزواست؟ و آیا هیچ راهی برای تغییر این مسیر نیست؟ شاید تنآوای امروز بتونه درصدی از این ابهاماترو واسمون حل کنه و با بالاتر بردن سطح آگاهیمون در این موضوع، قدری از حجم نگرانیهای ما و والدین و مربیان و هر کسی که با معلولین بینایی سر
سلام به بهار و سلامی بهاری به بچههای این محله و همین محله. بهار مبارک! از عید و عیددیدنی و شروع تازه چه خبر؟ امید که صبحتون سبز و دلهاتون حسابی روشن باشه! با مرور آخرین ماه از سالی که چندان از پایانش نگذشته و با آرزوی شادترین آغازها و زیباترین ادامه همراهتون هستیم. خب تا مهمون واستون نرسیده بریم گشت اول ماهمونرو بزنیم و پیش به سوی آینده! در ماهی که گذشت، گشتی در ماه گذشته زدیم: مروری بر پستهای محله نابینایان در بهمنماه 1402! پریسا سه شنبه ۱ اسفند ۱۴۰۲ آخرین برگ از دفتر نشریه جهان آزادرو با هم خوندیم: نشریه جهان آزاد، شماره 100.
سلامی به تمام رنگهای شاد هستی، به صمیمیت وجود و به گرمای دلهای صاف شما به تمامی عزیزان محله نابینایان. امید که آغاز این بهار، سرآغاز شادترین کامیابیها برای تکتک شما باشه! بهار 1403 به یاران بهار مبارک! بار دیگه این داستان پرتکرار اما زیبادر تکراره. یک سال دیگه هم گذشت. سال 1402 رفت و تمامی گذشتهرو با تمام تلخ و شیرینش همراه خودش برد. سال کهنه رفت و طبق روال دیرپای همیشه، حالا فقط یک دفتر خاطرات ازش باقی مونده. تمام روزها و لحظههایی که پشت سر گذاشتیم همه در این دفتر جا گرفتن و در قالب کلی تجربههای رنگارنگ در خاطراتمون موندگار شدن، تا از مرور خوبهاش
دیماه آهسته به انتها میرسید. شهر همچنان در جنگی نابرابر با زمستون ترک برمیداشت و همچنان پیش میرفت. خونه زمان رفتهرفته با تغییرات جدیدش هماهنگ میشد و هرچند این تغییرات انگار انتها نداشتن، اما طرفدارانشون هر روز بیشتر میشدن و اوضاع طوری شده بود که کوکو حس میکرد از سرعت تغییرات اطرافش سرگیجه میگیره. تقریبا صبحی نبود که شاهد تغییر رنگ یا منظرهای در گوشه و کنار خونه زمان نباشه و یک یا چندتا از اطرافیانش به قابلیتی جدید، عجیب و دور از انتظار مجهز نشده باشن. اما شبها همچنان همونطوری بودن. همون قدر شلوغ، همون قدر پرماجرا، و همون قدر تاریک. تفاوت بین فضای داخل و بیرون خونه
سلامی سبز به تمامی دوستان و دوستداران محله نابینایان. امید که با تمام وجودتون در تب و تاب رسیدن به بهار باشید! این پست در واقع دعوتنامهایه برای تو، یار همیشه همراه ما و محله. بعد از توقفی یک ساله که به دلایل متعدد در مناسبتهای مختلف تداوم پیدا کرد، دوباره برگشتیم تا یک بار دیگه به بهانه رسیدن بهار دور هم جمع بشیم و تولد دوباره طبیعترو در کنار هم جشن بگیریم. درسته. هاتگوشکن محله نابینایان قراره در یک بزم نوروزی دیگه همراه لحظههای عزیزانش باشه. سال 1402 که دیگه چندان ازش باقی نمونده، به دلایلی از قبیل تلاقی مناسبتها با عزاداریهای دینی بدون هاتگوشکن گذشت و
سلامی گرم و صمیمی به تمامی همسفران همیشگی جهان آزاد که تا اینجای این راه همراه ما بودید و با حضورتون، پیشنهادهاتون و انتقادهاتون قویترمون کردید. امید که آنچه در پیش رو دارید بسیار روشنتر و زیباتر از هرآنچه باشه که پشت سر گذاشتید! در این نوبت کمی خارج از زمان و کمی زودتر از زمانش به دیدنتون اومدیم چون جهان آزاد این بار با دفعات پیش متفاوته. این بار قرار نیست به هیچ سفری بریم. فقط به صحبت مینشینیم و همینجا با هم حرف میزنیم. محتوای پست این بار جهان آزاد سفر نیست. شاید بشه اسمشرو یک جور تغییر گذاشت که به یاری خدا تلاش میکنیم تغییر
سلامی سراسر مهر و به صفای دلهای پرمهر شما به تمامی عزیزان محله نابینایان. امید که دست لطف و عنایت خدا همواره چتری بر سر همگی شما و همگی ما باشه! آخرین ماه از آخرین فصل سالرو با مروری فهرستوار از آنچه در طول یک ماه گذشته در محله گذشت آغاز میکنیم، به امید اینکه هر ماه و هر روزمون پربارتر از ماه و روز پیش باشه! در بهمن ماه 1402 که تازه پشت سرش گذاشتیم: مثل همیشه گذری به ماه گذشته محله داشتیم: مروری بر پستهای محله نابینایان در دیماه 1402! پریسا یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲ یکی دیگه از نسخههای ماهنامه مانا به دستمون رسید:
دستهها
انیمیشن inside out 2015
سلامی گرم مثل خورشید تابستان، سفید مثل برف زمستان، و صمیمی از جنس صمیمیت بیمثال شما به تمامی دوستان محله نابینایان. امیدواریم هر جا که هستید، سوار بر مرکب مراد باشید! یک ماه دیگه هم گذشت و یک بار دیگه نوبت دیدار بچههای انیمهمحله با شماست که بر طبق روال هر ماه با یک محصول توضیحدار شده دیگه و با امید جلب رضایت خاطر شما به دیدنتون اومدن. انیمیشن «ظاهر و باطن»، یا بر اساس دوبله گلوری، سرنشینان، (inside out 2015), رهآورد این ماه ما برای شماست. امید که بپسندید! «ظاهر و باطن» انیمیشنی به کارگردانی و نویسندگی «پت داکتر» و «رونی دل کارمن» (Pete Docter), (Ronnie
قصه کوکو، 24. شب بسیار سرد اما آرومی بود. ساعتنشینهای خونه زمان سرشون مثل همیشه به کار خودشون بود و در دستههای کوچیک و بزرگ مشغول شیطنت و تفریح و موارد جدی از جمله یاد دادن و یاد گرفتن و خدا میدونست چه چیزهای دیگهای بودن. کوکو با جریان صداهای سالن همراه ولی از تمامشون جدا و در حال و هوای خودش بود. صدای پری از جهان شخصیش بیرونش کشید. -کجا هستی کوکو؟ کوکو مثل تمام این اواخر در جوابش تقریبا خودکار لبخند زد. پری به لبخند بیارادهش جواب نداد. -من نگرانم کوکو. کوکو نگاه از شب بیرون پنجره برداشت. -نگران واسه چی؟ پری آه کشید. -واسه چلچله.
سلامی به رنگ محبت به تمامی دوستان محله نابینایان! امید که وجودتون سرشار از طراوتی بیوصف و بیانتها باشه! باز هم نوبت به سفری دیگه به جهان آزاد رسید که در امتدادش با میزبانی از گوشهای از جهان و کولهباری از تجربیات حقیقیش همراه میشیم تا در ضمن مرور فصولی از زندگیش درسها و اندوختههای ارزشمندشرو با ما به اشتراک بذاره. راه رسیدن به استقلال راهی طولانی و پر از فراز و نشیبه و از اونجا که دستیابی به استقلال برای هر کدوم از ما دارای مفهومی متفاوته، این راه برای هر یک از ما راهی متفاوت و در نتیجه همراه با ناهمواریها و تجربیات جدیده. و
سلام به همراهان و همگامان محله نابینایان. امید که سرشار از تراوت عشق و امید به فرداهایی هرچه روشنتر باشید! یک بار دیگه با شماییم و به اتفاق شما مهیای سفری دیگه به جهان آزاد میشیم. امروز به درون داستان یک زندگی سفر میکنیم. داستانی که قرار نیست بگیم تمرکزمون در کشاکشش باید روی چه نکته و چه مشکل و چه مطلب آموزشی باشه. امروز در لابلای منظرههای جاده یک زندگی پیش میریمتا هر کدوممون هرچی که واسمون جالب توجهه از این سفر برداریم. قراره مهمون داستان زندگی «چارلز اسمیت»، تلگرافچی نابینایی باشیم که سفر به درون داستانش خالی از لطف نیست. بیایید تا به تماشای مناظر رنگارنگ
صمیمیترین سلامها به عزیزترینهای محله نابینایان! امید که لحظهلحظه عمرتون روشن از فروغ آرامش باشه! با برگ دوم از دفتر تنآوا در خدمتتون هستیم. ارتباط غیرکلامی موردیه که گاهی واقعا برای افراد دارای آسیب بینایی مشکلساز میشه و میتونه موانعی جدی در راه هماهنگی ما با اجتماع اطرافمون به وجود بیاره. پیش میاد که به خاطر عدم مهارت در این مدل ارتباط منظورمونرو برعکس به طرف مقابل تفهیم کنیم یا اصلا در توضیح اونچه میخواییم بگیم و اونچه لازمه از رفتارمون تعبیر بشه موفق نباشیم. امروزه بر کسی پوشیده نیست که زبان تنها راه تعامل نیست و اگر ما راههای ارتباطی جز کلامرو ندونیم از بسیاری موارد اجتماعی
سلامی آکنده از عطر محبت به شما همراهان پرمهر محله نابینایان. امید که وجودتون همواره لبریز از عطر خدا باشه. زندگی گاهی شوخیهای وحشتناکی با آدمها میکنه. زمانی که در اوج موفقیتهاشون هستن، درست در لحظهای که تحقق رویاهای تمام عمرشونرو در آغوش گرفتن، ناگهان همه چیز کاملا ناگهانی و دور از انتظار به پایان میرسه و… اما آیا این واقعا پایانه؟ خیلیها در این شرایط از هم میپاشن. رها میکنن و میبازن. اما هستن افرادی که بعد از یک توقف کوتاه دوباره بلند میشن. خاک روی لباسشونرو میتکونن، زخمهاشونرو میبندن، و با نگاهی به اطراف در جستجوی راه دیگهای برای تغییر جهت، برای ادامه دادن و برای
یک سلام برفی به رفقای محله نابینایان، از بینا گرفته تا نابینا و از عابر گرفته تا ناظر و خلاصه سلام! اوضاعِ احوالاتتون چطوره؟ از صمیم دل امیدواریم که حسابی خوب باشید! اولین ماه زمستون هم مثل برق و باد اومد و رفت. در آستانه ماهی دیگه ایستادیم و طبق معمول، گردشی کوتاه در ماهی که گذروندیم خواهیم داشت تا ببینیم که پشت سرمون چه خبرها بوده! در دیماهی که گذشت: یک مرور کوتاه از آذرماه داشتیم: مروری بر پستهای محله نابینایان در آذرماه 1402! پریسا جمعه ۱ دی ۱۴۰۲ سفر نود و چهار از سری سفرهای جهان آزادرو رفتیم: نشریه جهان آزاد، شماره 94. حقیقت
قصه کوکو، 23. دو روز بعد، فضای پاساژ چنان ملتهب بود که انگار قرار بود مالکان خود برج ساعت واردش بشن. مالک خونه زمان بیخیال سرش به کار خودش بود و زمانی که بوتیکداررو در حال پاک کردن شیشهها و دستکاری چراغهای ویترینش دید لبخند زد. شاگرد خیاط و شاگرد قصاب اون روز در هر فرصتی که به دستشون میرسید میومدن و بخشی از کارهایی که مالک سالن خیالش به انجامشون نبودرو انجام میدادن. وقتی در هال تعویض چراغهای داخل یکی از ویترینها مچشونرو گرفت کوکو آروم خندید. -شما بچهها معلومه امروز چی توی سرتونه؟ دارید چیکار میکنید؟ شاگرد خیاط با حالتی که کاملا مشخص بود واسه گرم
سلامی به رنگ ناب صفای یک سلام آشنا به شما آشنایان محله نابینایان. امید که روزگارتون آکنده از هوای آشنای خدا باشه! گاهی پیش میاد که رویاهامون با انتظاراتمون نمیخونن. گاهی اتفاق میافته که به خودمون میاییم و میبینیم مقصدی که بهش میرسیم به هر دلیلی با جایی که در نظر داشتیم متفاوته. خیلی از این گاهیها واقعا تقصیر ما نیست. مادری که فبرای فرزندش خواهان بالاترین موفقیتهاست اما یک یا چند معلولیت بنبستهای ناگذریرو به وجود میارن که هیچ گذاری ازشون نیست. در چنین شرایطی چه باید کرد؟ اینهمه تفاوت چه جوری برطرف میشه؟ اصلا راهی هست؟ شاید جواب این پرسش و پرسشهایی نظیر اینرو بشه در