خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه دور همی، یه خورده فکرا آزاد، یه خورده کامنت بازی، بیاین تو!

سلام به هم محله ای هاا. امیدوارم خوب باشین، نبودینم به من چه، چیزه، منظورم اینه که خب سعی کنید که باشید. خب دانشگاها و مدارس دارن شروع میشن. تابستونو طعتیلاتش داره میره. وقتشه یه خورده فکرا رو آزاد کنیم، هرچی تو تابستون خوش گذشته یا نگذشته هر اتفاقی تو مدرسه یا دانشگاه یا تو محل کار قراره بیفته رو برای چند ساعت بریزیم دور، بیایم اینجا دور هم باشیم، دوست دارم همه، دانشآموز، دانشجو، کارمند، همه، بیان و با هم دیگه بریم سراغ خاطرات بچگی، بحثهای متفرقه. از هر جا، از هر چی، دوست دارین بگین و بخندین. فقط برای چند ساعت فکرا آزاد، اصلا بریم تو یه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

گپ و گفت مفصل آسمان با همتون

سلام به همه دوستای عزیز و هم محله ایهای خوب و مهربون. خب… یه عالمه حرف دارم. صبر کنید ببینم از کجا باید شروع کنم؟ آهان. فهمیدم. اول اینو بگم که رفتم خودمو بیشتر معرفی کردم تا یه کم من مجهولو بیشتر بشناسید. دوم اینکه اکه پاسخ کامنتای قبلیرو ندادم واسه این بود که کامپیوترم مشکل داشت و یه مدت کلا نت نبودم. الان همه کامنتارو خوندم و تصمیم گرفتم تو این پست دوم باهاتون حرف بزنم. من خیلی دلم میخواد کارایی انجام بدم که همه هم محله ایها چه تهرانی چه شهرستانی بتونن استفاده کنن و حتما هم این کارو میکنم. ولی در مورد این کلاس راستش نمیشه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

گفتگوی مستقیم با مدیران محله (1)

درود به همه ی هم‌محلی‌ها. به پیشنهاد مادر بزرگمهر گرامی، هر از گاهی یکی از این پست ها توی سایت زده میشه تا هرکی هر سوالی، کامنتی، حرفی، نقدی با بچه های بخش مدیریت داره، بگه. من شخصا این پست رو مانیتور میکنم و به تک تک پرسش هایی که داشته باشید جواب میدم. البته پرسش نه در هر زمینه ای. مثلا مشکلات ریز کامپیوتری و موبایلی شما توی این پست جایی نداره. پرسش هایی که در مورد مدیریت سایت، سبک زندگی نابینایان، استفاده از سایت، مشاوره در مورد مسائل مربوط به نابینایان و مواردی از این دست رو میتونید توی کامنت‌دونی مطرح کنید. من و باقی بچه های
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

جفنگیات یک سردرگم

سلام دوستای گل گلاب خودم. حالتون که خوبه هااان؟ اگه نیست مثل من یک لیوان گنده آبلیمو. آقا جان آبلیمو نه شربت آبلیمو. خود آبلیموی خالص رو به اندازه یک لیوان گنده سر بکشید حال تون جا میاد. اگه نیاد که باید گفت: “بابا تو دیگه کی هستی!”. امروز همین طور به سرم زد یه کم بشینم لب سکوی وبلاگم و بلند بلند با خودم و با همه حرف بزنم. این طوری خالی میشم و تازه همه گذری های کوچه از اوضاع و احوالم مطلع. از دیروز شروع می کنم. دیروز عصر. رفتم پارک. پارکی که توی ور نام خواست, به اسم پارک امامزاده میشناسنش ولی ما ناسیونالیست ها