خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

تقلب.

توضیح:این رو چند هفته پیش1شبی نوشتم و الان چه قدر دلم می خواد1خورده بیشتر دستکاریش کنم ولی، … *** بچه که بودیم دنیای رنگیمون از جنس بچگی بود. تمام زندگیمون از جنس بچگی بود. شادی ها و غم ها از جنس خوراکی ها و بازی های بچگی بودن. موانع و مشکلات از جنس موانع و مشکلات داخل بازی ها بودن. شکست ها و پیروزی ها از جنس برد و باخت های بازی ها و ماجرا ها همه از جنس بازی هایی که چه جدی می گرفتیمشون! بچه که بودیم، بچه که بودم، شبیه تمام بچه ها، دنیام دنیای بچگی بود. بردن داخل1بازی تمام هدفم می شد و باختن بزرگ
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

کجا باید برم یه دنیا خاطرت تو رو یادم نیاره

مادر بزرگ مادر بزرگ مادر بزرگ چشام هنوز به راته مادر بزرگ مادر بزرگ آخ دلم برات هلاکه مادر بزرگ مادر بزرگ چشام هنوز به راته مادر بزرگ مادر بزرگ آخ دلم برات هلاکه یادم میاد قدیما وقتی زمستون می شد هیچ کجا بهتر از اون کرسی تو نمی شد دور و ورت شلوغ بود چه روزگاری داشتیم خوشحال و خندون بودیم هیچ چیزی کم نداشتیم آخه دلم می گیره غم تو رو ببینه خدا نکنه یه روزی تو رو ازم بگیره آخه دلم می گیره غم تو رو ببینه خدا نکنه یه روزی تو رو ازم بگیره شب یلدا واسه ما شب بی خوابی بودش قصه هایی که
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یعنی واقعا هیچ راهی نیست!؟

بیست و چند سال پیش. بچه بودم. راه انگار خیال تموم شدن نداشت. چنان عجله داشتم برای رسیدن که وسط راه اگر مادرم نبود2دفعه محکم خورده بودم زمین. آخرش کفرش در اومد و دادش رفت هوا. -بابا چته الان می خوری زمین درست راه برو دیگه! خیالم به هیچی نبود. حتی داد مادر. فقط می خواستم برسم. -تو یواش میری. داداش هم یواش میره بابا هم یواش میره. الان همه رسیدن فقط ما دیر کردیم. گوش نمی دادم که واسه قانع کردنم چی ها میگن. فقط می رفتم. راه زیاد نبود ولی واسه من اون لحظه فاصله1قدم هم اندازه1جهان طول می کشید. عشقم فقط رسیدن بود و بس. می
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

از روزهایی که یادشان به خیر.

سلام بچه ها. بهبه چه هوای پاییزیه خوبیه! قدم زدن میچسبه هااااااا! بریم یه قدم بزنیم! شکلک قدم زدن. آآآآآآآآآآخ. آی آی آی زانووووووووووم. این ماشین دیگه کجا بووووووووووود! الآن ادبش میکنم. وقتی با مشت بکوبم رو صندوق عقبش میفهمه. بگیر که اومد. بامبمب. آآآآآآآآآخ. چرا میزنی مَرد حسابی؟ یا خدا. این کی بود؟ چی بود؟ منم دیگه! اول که با زانو زدی به سپرم. حالا هم با مشت میزنی؟ مگه من چی کارت کردم آخه؟ واااااااااااااای. میگم اگر زیر این ماشینه قایم شدی جاش حرف میزنی اصلً شوخی جالبی نیستهاااااااااااا! برو بابا. من خودمم که دارم حرف میزنم. انقدر عذابم دادید شما آدمها که دیگه به زبون اومدم.
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

یادمان باشد، یادشان باشیم.

سلام. حالتون چه طوره؟ معلومه که خیلی حالتون خوبه که اصلً یادی از ما نمیکنید. من باهاتون قهر بودم. قرار بود دیگه باهاتون یعنی با هیچ آدمی حرف نزنم. چون شما من رو فراموش کردید. انگار نه انگار من بخشی از فرهنگ و تاریخ شما هستم. لا اقل توی شب یلدا توقع داشتم که یه یادی از من بکنید. ولی این کار رو کسی نکرد. دلم شکست. از دست بیمعرفتی شما آدمها دلم شکست. بذارید براتون تعریف کنم چی شد. ولی خودم رو معرفی نکردم. من یه کُرسی هستم. یه کُرسی قدیمی که گوشه ی زیرزمین یه خونه ی قدیمی افتادم. شنبه شب که شب یلدا بود من و
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

خواهش میکنم به درد دل من گوش کنید.

سلام. حالتون خوبه؟ بعد از مدتها میخوام باهاتون درد دل کنم. درسته که شما من رو فراموش کردید. ولی من فراموشتون نکردم. تقریبً همه ی شما به خصوص اونهایی که از اول نابینا بودید چند سالی از زندگیتون رو با من گذروندید. من خیلی چیزها به شما یاد دادم. میدونم که تا خودم رو معرفی نکنم متوجه نمیشید که من کی هستم یا بهتره بگم چی هستم. چون انقدر فراموشم کردید که نتونید حدس بزنید من چی میتونم باشم. بچه ها منم. دوست خوب دوران کودکی شما. من یه لوح حسابم. دارم از انتهای یه کمد توی یه کارتون که سالهاست کسی بهش سر نزده با شما حرف میزنم.