خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
هات گوش کن

هات گوش کن: شماره 24: نوروز 1402

سلام بر عید. سلام بر بهار. و سلام بر تویی که تجلی خدا بر خاکی!   امید که نوروز امسال، آغازی نو در دفتر عمر عزیزت باشه!   عید 1402 بر همگی شما مبارک!   سال کهنه هم با تمام قصه‌های تلخ و شیرینش رفت و تموم شد، و حالا دیگه ازش فقط یک دفتر خاطره باقی مونده، و البته یک دسته یادگاری رنگارنگ.   طبق روال هر سال و هر مناسبت، این بار هم نوروز بهانه‌ای شد برای دور‌همی بچه‌های محله در یکی دیگه از هات‌گوش‌کن‌های آشنای محله نابینایان، که قدم حاضران به روی چشم و جای غایب‌ها خالی، خیلی خوش گذشت! ماجرایی بود بزم نوروز این بار
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

به یاد کودکیم

سلام دوستان هممحله ای! خوب و خوش و سلامتین? با خاطراتتون که هر کدوم از اوناو براتون یادآور یه موضوع تلخ یا شیرینن چه میکنین? یعنی اونارو چطوری نگه میدارین? با آلبوم عکس? یا توی دفترچه خاطرات?. راستش من داشتم توی کمدم را مرتب میکردم. که دستم به آلبوم عکسم خورد. خب، من نمی تونم عکسای داخلشو ببینم، اما هر عکسی از دوران کودکیم که داشتیم، و در جا های دیگه، و دست هرکسی بوده، آوردم و داخلش گذاشتم. هر وقت که اونو میارم، به یه فرد بینا نشون میدم. اون فرد عکسارو میبینه. و برام توضیح میده. و من دلم به اون روزا پر می کشه، و دلم
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

از این روزای من چه خبر؟؟

4شنبه، 26 مهر 1396. از دیروز هوا یکم سرد شده. این سرما رو دوست دارم. این سرما نه سوز داره، نه دل رو میلرزونه. این سرما، نفسهای پاییز عاشقه که نوید روزها و شبهای عاشقی رو میده! ساعت 6، چشم باز میکنم به صبح سپیدی که بهم لبخند میزنه. باید ساعت 7 حاضر باشم با خواهرم برم مدرسه شون. خواهرم 10 سال ازم کوچیکتره و توی همون مدرسه ای درس میخونه که من دوران دبیرستانمو گذروندم. از تابستون که خواهرم اونجا ثبت نام کرد، دلم لک زده بود واسه دیدن مدرسه و معلمای قدیمم. جایی که بهترین دوستام رو پیدا کردم و هنوز هم ارتباطمون با هم محکمه. 2شنبه
دسته‌ها
کتاب صوتی

با اعصاب خط خطی، یه کتاب آوردم!

سلام به همگی! خوبین؟ من شدید اعصابم خطخطیه! آقا چیکار کنم خب رو وسایلم شدیدا حساسم، از اونایی هستم که هر چیزی رو برمیدارم باز دقیقا باید همون جای قبلیش بذارم و از جا به جا شدن و عوض شدن جای وسایلم خوشم نمیاد! یکی دیگه از اخلاقامم حساس بودن روی انگشترا و عطرا و ادکلنا و کیفمه که به شدت متنفرم کسی بهشون ور بره و تفتیششون کنه و یا از عطر و ادکلنایی که هنوز استفاده نکردم استفاده کنه! اما راستش یکی از دخترای فامیل هست که درسته خیلی دوستیم با هم، ولی هر وقت پیشمه یا کیفمو میگرده، یا وسایلمو جا به جا میکنه و پیاما
دسته‌ها
کتاب صوتی

کامیار کوچولو، هم ورودت به این دنیا رو گرامی میداریم، و هم از رمان زیبایی که بهمون هدیه دادی ممنونیم:

سلام و صد سلام بر هم محله ای های خوب و نازنین در سایت گوشکن و گروه واتساپی محله ی نابینایان. امروز دوم شهریور 1395 روز ارزشمند و به یاد موندنی برای همه ی ما هم محله ایهای گوشکنی شد. حالا چرا شد؟ خب میگم: به دو دلیل اساسی: یکی روز به دنیا اومدن فرزند دو دوست هم محله ای و عزیز ما یعنی آقا سعید ویسیپور و خانم رضوان ولیزاده هستش که از طرف خودم و تیم مدیریت محله ی نابینایان گرمترین و صمیمانه ترین تبریکاتم رو نثار این پدر و مادر محترم میکنم و امیدوارم که کامیار خان نورسیده و کوچولو موچولو در زیر سایه ی پدر