Tag: کودکانه
سلام شهروز کوچولو.
ی دو سه روزی نیستم!
درود فراوان.
از کی و از چی بنویسم واسه تون واسه دل خودم. از عماد می نویسم. ی بچه نمکی که یکی دو ماه میشه اومده محله ما. ی داداش داره به اسم رضا. خودش شیش سالشه و داداش رضاش نه سالشه. طبیعتا ی پدر و ی مادر هم دارند. از عرب های خوزستان و حوالی اهواز به این جا مهاجرت کردند. روز اولی که حدود یک ماه پیش شایدم کم تر دو سه هفته پیش دیدمشون خییلی شیطون به نظر میرسیدند. به شوخی و جدی سنگ پرت میکردند و خوب خطر داشت. من در این جور موارد به جای نصیحت که پرت نکنید میخوره تو سر یکی میشکنه از روش های دیگه ای استفاده می کنم
خلبان
زندگی به روایت شعر
درود دوستان.
درود به هوادار ها و زمیندار های این محله!
چندی پیش رفتم نمایشگاه اتوکام که یک گزارش صوتی ناب هم ازش تهیه کردم با توضیحات و صدای شخص شخیص خودم.
البته فعلاً درگیر امتحانام واسه همین این شعر رو علی الحساب داشته باشید تا اون گزارش رو هم در آینده ای نزدیک تقدیم کنم.
—
زندگی به روایت شعر: