خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بیناهایی که با نابینا ازدواج کردن. حتماً پاسخ بدن

سلام دوستان
باز هم من اومدم
خوبین که خوشین که
خوب میخوام تو این پست یه قدم دیگه ای برا نزدیک شدن بیناها و نابیناها بردارم
شما چه فکر میکنید
از بیناهایی که با نابیناها ازدواج کردن
صمیمانه خواهش میکنیم بیان به پرسشهای نابیناها پاسخ بدن
پس نتیجه این شد که پست عمومی هست یعنی
نابیناها میپرسن و بیناهایی که با نابینا ازدواج کردن هم جواب میدن
به همین راحتی
موفق باشید
حتماً تو کامنتا منتظرتون هستم

۳۲ دیدگاه دربارهٔ «بیناهایی که با نابینا ازدواج کردن. حتماً پاسخ بدن»

سلام من بینا نیستم اما به نقل از دوتا آقای بینا میگم اولیش یک خانم نسبتا زیبا و پولدار بیماریش rp هست اون زمان بینا بوده الان تقریبا رو به مطلق شدن هست شاغل دارای خونه و و زمین و غیره دوتا بچه دارن میگفت یکبار به شوهرم گفتم از ازدواج با من راضی هستی میگفت شوهرم هیچ جوابی نداده دوستم میگفت بهش گفتم بی انصاف حداقل دروغ بگو آره دومیش شرایط همین دوستم رو دار و عاشقانه هم دیگر رو دوست داشتن اما این دوستم همون اول کمبینا بوده الان دوتا بچه دارن اما دوستم میگه حدود یک سال هست که خیلی بهم دروغ میگه و به بچه چهار سالش گفته بود اگر من به خاطر تو نبود تا حالا خیلی وقت رفته بودم خخخ آدم نمیدون باید به کی اعتماد کن خداییش گاهی اوقات فکر میکنم آدم معلول به هیچ قیمتی نباید ازدواج کن اما خدا بزرگ راستی فکر کنم برای اولین بار مدال طلا گرفتم خخخ

علی سلام. فکر نمیکنی باید صبر میکردی تا صندلی داغت به سر انجامی برسه بعد این پست رو منتشر میکردی.
وانگهی فکر میکنی چند درصد از بیناهایی که با نابیناها ازدواج کرده اند با کامپیوتر و اینترنت و اینجور چیزها ارتباط دارند و کار میکنند. فکر میکنم تعداد بسیار کمی.
پس انتظار چندانی نداشته باش که واقعا بیناهایی به این پست سر بزنند و به سؤالهای بچه ها جواب بدهند.

سلام همسر من بیناست و من کم بینام چشمهام بیماری آرپی داره الان ۲ساله که باهم ازدواج کردیم سه شنبه سالگرد ازدواجمونه البته این طور نیست که من تو زندگیم واسه او کم گذاشته باشم که احساس پشیمونی داشته باشه بر عکس هر روز راضیتر از دیروزه البته این حرف من نیست بلکه گفته خود اوست باید بدونید که زندگی مشترک هاصل تفاهمی است که هر دوی ما یکسری شرایطی رو در مورد هم دیگه پذیرفتیم اگر سؤالی داشتید بپرسید تا جواب همسرم رو براتون بنویسم

سلام علی جون.داداش پستت عالیه به نظر من بایگانی ام که بشه بازم اگه کسی بهش سر بزنه تاثیر خودشو خواهد گذاشت.خیلی دلم میخواست زودتر از اینا بهتون ملحق میشدم ولی خب نشد دیگه.آقا توفیقیه رفاقت با چون شمایی.
من مخلصتم .

دوستان شرمنده اگه میشه شما یه دقیقه گوشاتونو بگیرین.
آقای امیر خان خجالت نکشیااااااا
از صبح زنگ میزنم جواب نمیدی زنگم نمیزنی .بعد میشینی کامنت مینویسی مخلصتم……جای بسی تاسف است برای اینجانب….نگاه کن تروخدا ما رو باش رو دیوار کی دارم یادگاری مینویسم….از دستت ناحارتم

سلام بچه های خوبم. از کامنت نغمه بر میاد که هنوز عروسی نکرده اید. چون میگی از صبح زنگ میزنم جواب نمیدی خودتم زنگ نمیزنی ببخشیدا یا شما بلند گفتید که من شنیدم یا گوشا من خیلی تیزه. حالا درست حدس میزنم یا اشتباه؟

یه سؤال از خانم کمالی دارم و اون اینکه خانم کمالی تو فرهنگ ما معمولا زن مدیریت امور داخلی را برعهده داره و یکی از این امور نظافت خانه هست و همچنین نظارت بر لباسهای شوهر و بچه ها. یعنی تشخیص میده که یه لباسی کی باید شسته بشه نیاز به اتو داره یا نه. مثلا لیوانها یا ظروف دیگه نیاز به لکه گیری با وایتکس رو دارند یا نه. خلاصه این امور همش مربوط میشه به مدیریت خانم خونه و اگه داخل یه خونه نامرتب باشه یا لباس یه مرد یا بچه ای نامرتب و کثیف باشه معمولا از چشم خانم میبینند و میگند که این زن نیست. خب حالا از شما میپرسم که چطور با این امور کنار میآیید چطور لباسهای شوهرتون رو نظارت میکنید بهش میگید که مثلا این پیراهن با این شلوار جور هست یا نیست؟ اگه لباسی نیاز به تعمیر داشته باشه چه میکنید؟ خلاصه لطف کنید کمی در مورد مدیریت امور خونه و شوهرداریتون توضیح بدید. ممنون میشم.

سلام عمو حسین در جواب سؤالتون باید بگم که ما هنوز بچه نداریم در مورد نظافت منزل خیلی حساسم تقریبا یک روز در میان گرد گیری میکنم کلا همیشه خونمون تمیز ومرتبه همه چیز باید سر جای خودش باشه وهست درمورد شستشوی لباسها هم حواسم هست به این که کدومشون پوشیده شدن حالا اگه کثیف هم نباشن بازم ممکنه بشرمشون ولی در مورد خیاطی و تعمیر لباسها اوایل خیلی اذیت میشدم ولی از یکی از دوستان بینام خواستم تا طرز کار چرخ خیاطی رو بهم یاد بده حالا هم بیشتر با سوزن نابینا و سوزن نخ کن کار میکنم آشپزیم هم عالیه ولی در مورد آینده و نگهداری از بچه واقعا نگرانم

سلام نغمه جون عمو حسین آقای کریمی و بقیه مرد خوب و واقعی هست یک آقایی تو یزد تو تلویزیون دیدم که خانمش چند سال بود که بدنش فلج شده بود شوهرش پرسدارش بود و خیلی خوب ازش مراقبت میکرد هر سال براش کادو روز زن میگرفت وقتی ازش پرسیدن اگر زنت بمیر چیکار میکنی به خدا شروع کرد به گریه کردن گفت اگر زنم یک روز نباشه من میمیرم یک عشق قشنگی داشت که واقعا دیدنی بود تو ماه عسل که زیاد از این موارد نشون داد آره مرد واقعیییی هنوز هست اما قبول کنید هم زن واقعی و هم مرد واقعی خیلی کم شده خدا کن از اون خیلی مهربوناش این طرفام یک چندتا بیاد خخخخ من قصد ازدواج ندارم ها برای بقیه آرزو میکنم خخخخ میگم نغمه زوووود باش واتساپ بریز به من خبر بده اینم ایمیلم mahbig2015@gmail.com حالا اگرم نخاستی بریزی شمارت رو حداقل برام بفرست شاید امیر گفته از این شبکه های اجتماعی استفاده نکن الان به من فحش میده اصلا کی گفته من واتساپ دارم خخخخ موفق باشید دوستان

ماه بیگم هاهاهاها. خیلی ناقولایی هاااا. اول میگی خدا کنه یه چندتاییش بیاد اینجا بعد میگی خودم قصد ازدواج ندارم ها. هرچی فکر کردم ببینم به این چی میگند چیزی یادم نیومد. یه چیزی شبیه تو دعوا نرخ تعیین کردن و از اینجور چیزا.
شایدم اینکه اول برای دیگران بخواه تا قسمت خودت بشه. منم امیدوارم ماه بیگم همین اتفاق بیفته و یکی از اون خوب خوباش قسمتت بشه. آمین. راستی یه چیز خنده دار فکر کردم اسمتو ماهدیگ نوشته ای حالا واقعا همون ماه بیگم هستی که من میگم یا خواسته ای که ماه بزرگ باشی؟

نه عمو جون ما دوران نامزدی نداشتیم .واسه این که جایی بره به وجود اومدن مشکل جدیدی نباشه بدون هیچ مراسمی با یه مسافرت سه روزه اومدیم خونه خودمون.دو سال و نیمه تقریبا داریم تو خونه خودمون زندگی میکنیم.اخه همیشه بهانه ش. اینه که سر کار نمیتونم;وقت ندارم و این حرفا منم حرصم در اومد .دیگه خب

سلام نمی دونم میشه منم جواب بدم یا نه ؟بنظرم یه نابینا تو ازدواج اول باید خودشو ببینه چجوریه حساسه یا نه ؟سر هر مساله همه چیو به نابیناییش ربط میده یا نه و غیره و این که ریسک ازدواج با بینا خب قاعدتا کمی بالاتره و اصلا بداند چی بیشتر باعث آرامشش میشه بزرگترین هدف ازدواج احساس آرامش و امنیت است اگه من قراره ازدواج کنم و همیشه دغدغه داشته باشم ؟شاید اولش تحمل کنم ولی بعد چی؟نابینا باید ببینه چه جوابی داره و با خودش روراست باشه و اگه دید نه حساس نیست به طرف اعتماد داره و آرامشی هم تو زندگیش داره خب قاعدتا زندگی با بینا براش چیز عجیب و سختی نخواهد بود وگر نه می تونه با یه نابینا و یا کسی که تو زمینه های دیگه مقدار بیشتری باهاش همگن است ازدواج کنه

ترانه جان نظرت رو قبول دارم.اصولا آدمهایی که بعدا بینایی شون رو از دست میدن یا بتدریج حساس ترن.البته ممکنه هم اینطور نباشه.ولی خب به نظر من توی زندگی با بینا نابیناهم متحمل یکسری سختی ها میشه که مربوط به نابینا نبودن طرف مقابلشه .از لحاظ حسی هیچ کدوم شاید اون یکی رو نفهمه.مثلا همسر من هیچ وقت نمیتونه به من بفهمونه با لمس کردن یه شی چه تصویری از اون تو ذهنش ایجاد میشه شاید خیلی دوست داشته باشه من هم این رو حس کنم و ازش لذت ببرم ولی هر چی سعی میکنه توضیح بده نمیشه.یا من دقیقا همون چیزیرو که میبینم نمیتونم بهش منتقل کنم شاید به نظر چیز پیش پا افتاده ای بیاد ولی تو زندگی ما فکر کنم بزرگترین مشکله.

چند تا کلمه آخرو اصلاح میکنم نه بزرگه نه مشکل فقط نمیتونیم تو این موضوع خیلی به هم کمک کنیم.مثلا وقتی از کتاب صوتی در مقابل بریل تعریف میکنه انتظار داره منم نظرشو تایید کنم ولی چون من علاقه ای به کتاب صوتی ندارم و چون من از حس بیناییم در این زمینه ها خیلی استفاده میکنم پس گزینه سوم یعنی کتاب چاپی رو انتخاب میکنم.شاید چیز مهمی به نظر نیاد ولی خب همین چیزای یکم مهم گاهی تبدیل به چیزای خیلی مهم میشن.که البته اینم بگم. انقد مهم نمیشن که زندگی آدم رو تحت الشعاع قرار بدن

نغمه درست میگه. یکی از بدترین صداها پیش اطرافیان بینای ما همین صدای متن خوان یا فارس خوانه که به شدت از صداش بدشون میاد و این درحالیست که برای ما قشنگترین صدا هستند چون مطالب روی مانیتور رو برای ما میخونند و ارتباط ما را با دنیای بیناها برقرار میکنند.
منم گاه به بچه هام میگم که بیایید یه کتاب صوتی مثلا رمان بهتون بدم بریزید رو گوشیتون و هروقت بیکار بودید گوش بدید ولی هرگز استقبال نمیکنند. بقول نغمه همین چیزای کوچیک گاه بزرگ میشند و میتونند مسئله ساز بشند. مثلا یه چالش دیگه که ما با اطرافیان بینامون داریم که خب اونا طبیعتا به امور تصویری و دیدنی مثل تلویزیون بیشتر اهمیت میدند ولی ما برعکس بیشتر به صدا و صوت اهمیت میدیم. نابیناها بیشتر به رادیو گرایش دارند ولی بیناها اصلا از رادیو خوششون نمیاد. خب اگه من برم تو اتاقم و رادیو گوش بدم یا موسیقی گوش بدم یا یه کتاب صوتی گوش بدم خانمم معترض میشه که تو همش تو اتاق تو خودتی اصلا انگار ما نیستیم. بعد که میای پا تلویزیون میشینی خب میبینی که از فیلم سر در نمیاری حالا اگه بخوای ازشون بپرسی احساس میکنی که خوششون نمیاد چون حرف زدن تمرکزشون رو از بین میبره و قصه را از دست میدند. خلاصه اینها چالشهایی هستند که باید روشون کار کرد تا بشه تعادلی بینشون بوجود آورد. ما با ماشین هم که جایی میریم همین مشکل رو هم داریم اونا میخواند صدای ضبط رو زیاد کنند چون میگند اینطوری رانندگی بیشتر بهشون حال میده ولی همین صدای زیاد باعث میشه که ارتباط من نابینا با اطرافم قطع بشه درحالی که اونا همینطوری که به صدای بلند به موسیقی گوش میدند با هم هم حرف میزنند چون از زبون و چشم باهم استفاده میکنند اینجاست که ما گاه باید صمٍ بکم بشینیم اگرم اعتراض کنیم که میگند واااای که چقدر غر میزنییییی.

خب بنظر شخصی من این متن خوون ها واقعا بزرگترین نعمتن همونطور که برای من صدای حتی آزار دهنده (برای مادرم ) سوت سمعک مادرم که اذیتش می کنه رحمته وقتی مامانم از صدای سمعکش شکایت می کنم می گم مامان جوون من اینو می بوسم و رو سرم میزارمش چون باعث میشه تو راحت صدامونو بشنوی انقدر از مزایاش براش می گم تا بالاخره راضی میشه و قبول می کنه … عمو حسین جان بهشون بگین: نفس کشیدن اگه اونا رو خسته می کنه این متن خونها هم شما رو …نمیشه که هر کی بفکر خودش باشه من اگه می شنوم باید مامانمو محروم کنم از سمعکش بصرف سوت کشیدن گاه و بیگاه؟!!تازه مشکل شما چیزی نیست مادرم بخاطر کم شنوایی مرتب همه چی و از ما سوال می کنه چه وقت فیلم چه وقت گفتگو و چه سایر اوقات فیلم اگه تموم میشه فدای سرش مهم اینه مادرم با فهمیدن مطلب راضی لبخند بزنه می دونم همه یه جور نیستن ولی بهر حال کسی که این جور ازدواج رو می پذیره باید معایب و مزایاش رو هم کنار هم قبول کنه نه این که من نوعی بخاطر مشکلم همیشه ساکت بشم تا بقیه راحت باشن!حتی من گاهی حس کردم مامانم متوجه نمیشه بی این که سوال کرده باشه براش توضیح می دم و البته چون هر رابطه ای دو طرفه س نا بینا هم خودش نباید هر برخورد اطرافیانو به پای نابینایی خودش بذاره و حساس با قضیه برخورد کنه

سلام دوستان هدف از انتشار این پست در چند نکته خلاصه میشه که میگم
۱ ارتباط درستی بین بیناها و نابیناها برقرار بشه
۲ کسانی که با نابیناها ازدواج میکنند با واقعیتها به دور از زندگی عشقولانه آشنا بشن
۳ بیناهایی که با نابیناها ازدواج کردند و با هم تنش دارند راه حلها رو دریابند
۴ بیناها از تجربه ی نابیناها استفاده کنند تا دوچار تنش با همسر خود در آینده نشوند
۵ اگر نابیناها در ارتباط با همسر بینای خود دوچار مشکل هستند تجربه ی خود رو با همسران همنوعان خود به اشتراک بگذارند
موفق باشید

ترانه جان عزیزم ….با ما مهربان باش گلم چرا انقد تند.من فقط گفتم صداش اذیتم میکنه نگفتم که کسی ازش استفاده نکنه من میخوام بخوابم.امیرم همیشه به من میگه صدای با مداد رو کاغذ نوشتنت تو مخه.دلت خنکشد حالا….به قول پسر خالم میگه:ناحارت نباش خاله من با خدا صبت کلدم میاد پایین همه چی درس میشه خووووووووووب.

نغمه جان من حس نکردم واقعا تند حرف میزنم و اگه جوری حرف زدم که این برداشتو کردین عذر می خوام و طرف صحبت من عمو حسین بودن بهر حال و فقط می خواستم بگم مادر من و نا بینایان و هر کسی که مشکلی داره و حتی پیرمردا و پیرزنایی که به عصاشون تکیه دارن رو نمیشه و نباید بخاطرش سرزنش کرد حتی بیشتر من که بخاطر کارم باید ماشینمو هر صبح روشن کنم ایا همسایه م می تونه بگه صدای روشن کردنش اذیتم می کنه خاموشش کن ؟!هر کسی یه جوری کارش راه میفته و همه نیازمند وسایلی هستیم تا اموراتمون بگذره خود اون وسایل و این نیازمندی مون خودش باندازه کافی سخت هست و چرا باید بصرف استفاده از نیازمندی متحمل شکایت بقیه هم باشیم ؟این یکی و دومیش هم این که خونواده تنها محیطی هستش که ادم انتظار درک مقابل و متقابل و حمایت رو داره چه برای نا بینا نا شنوا و یا حتی سالم ترین فرد از نظر کل اعضا حقیقتا این که کسی بدلیل مشکلی که داره بخواد بجای ابراز نیاز و …فقط سکوت کنه تا شاید از سرزنش بقیه در امون بمونه بنظرتون درسته ؟یعنی من مادرم وقتی داره برنامه می بینه یا که به حرفمون گوش می ده هزار بار هم که بپرسه چی گفتی باید مایه عذابم بشه؟اگه نتونه از من کمک بخواد و بمن رو بندازه پس به کی بگه ؟نغمه عزیزم من خودم خیلی مدت نیست اینجام ولی باور کن بیشتر از نگاه بینایان به نابینایان خود نابیناهان که منو رنجوندن !بخاطر همینم اول کلامم گفتم اگه حساسین خب نکنین این کارو چون حتی شاید دسته ای که می گن حساس نیستم هم واکنش خیلی سختی در برابر کنش اطرافیانشون دارن یا به کلی در جا میزنن و از موقعیت فرار می کنن و یا که به کلی تسلیم موقعیت میشن و هر دوش منو آزار می ده این محله که می بینی اعضاش برای من تک تکشون از جوون عزیزترن نه چون من بینا اونا نابینا دلم براشون سوخته چون واقعا جز نادرجاهایی هستش که توش احساس کردم فقط خودمم و آروم بودم برای همینم برام خیلی خیلی مهمه که برای اونچیزی که واقعا هستن تلاش کنن و کوتاه نیان

عززززیزم.من لحن صحبت کردیم اینه به مرور باهام بیشتر آشنا میشی گلم من ناراحت نشدم اصلا مگه شما چیز ناراحت کننده ای به من گفتی.منم میدونم که اینجا اگه چیزی نوشته میشه مخاطبش یک نفر نیست.نمیدونم چرا آزار دارم دیگه دلم میخواد اذیت کنم .بغشید

دیدی عمو جون ما خانما اینیم کلا. نمیشه ازمون ایراد گرفت.سلام خانم کمالی از هم کلامی باهاتون خیلی خوشحالم.میشه همه این کارایی که گفتین به منم یاد بدین.یه لحظه احساس کردم خیلی بی…ام.اخه من هنوز اون جوری که باید مستقل نشدم.از مامانم یکم دورم من زیاد میرم اونجا.ولی اون یه ماه یه بار میاد خونمون میریزه ,میشوره,میپزه,میره….منم که دیگه از خدا خواسته.دیگه اینو بگم حسسسسسابی آبروم رفته من بینا هستم.ناگفته نماند یکمم وسواس داره کار کردن هر کسی رو قبول نداره.ولی خب چرا دروغ تا حالا دست به سوزن نشدم…..

دیدگاهتان را بنویسید