خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یه گل گزو یه گل شیرینی!همگی بفرمایین بشینین

*دددررروووددددد*
حال و احوالتون چطوره؟ کوکه کوکین, میییددووونم, خوبه خوبین میدوونم, آهنگش قشنگه, من تحریفش کردم البته,
میخواستم بپرسم کسی در زمینه ی طنز فعالیتی داره؟ اصلا کسی هست که فکر کنه قدرت طنز پردازی داره؟
اصلا طنز خوبه یا بده؟
آیا طرفدار فیلمهای کمدی هستین؟
اصلا اثر طنز خلق کردین؟
مطلبی جایی از شما به ثبت رسیده؟!
کار خاصی نداشتم فقط میخواستم بگم آفرین که این گونه اید!! خخخ
ولی از شوخی گذشته, اگه حس کامنتیدن داشتین, تجربیات, مباحثه ها, افکار, طنزهای خودتون رو از همین تریبون به گوش بقیه برسونین, قوانین جمهوری گوش کن رو هم که میدونین, سیاسی دینی ممنوع! آورین, تچکر, خدافظ
***
قصه بودن ما ..

برگی از دفتر افسانه ای راز بقاست ..

دل اگر میشکند ..

گل اگر میمیرد ..

و اگر باغ به خود رنگ خزان میگیرد …

همه هشدار به توست،

جان من سخت نگیر

زندگی کوچ همین چلچله هاست

به همین زیبایی

به همین کوتاهی…

۷۸ دیدگاه دربارهٔ «یه گل گزو یه گل شیرینی!همگی بفرمایین بشینین»

زهره خانم سلام، شبتون بخیر، مطلب جالبی بود، فقط یک سؤال؛ چرا من و یا امثال من که شعر میگم نباید مطلبی در این سایت بذارم که دوستان بخونند و نظر خودشون رو در باره این مطلب بگند.
ما باید به دیدگاههای همدیگر احترام بذاریم نباید هرچی که خودمون دوست داریم اتفاق بیفته.
مطلب طنز ندارم ولی مطلب اجتماعی دارم اگر کسی اهل مباحثه هست در همین پست به من خبر بده و یا به این ایمیل پیام بفرستید.
roozehtazeh@gmail.com

سلام آقای ضیایی فر
گوش کن از کارهای دوستان نابینا استقبال میکنه اصلاً یکی از اهداف اصلی گوش کن انتشار دل نوشته ها و دست نوشته ها و خاطرات دوستان نابیناست
شما هم اگه شعری دارید که مذهبی و سیاسی نیست حتماً متشر میشه بفرستید تا استفاده کنیم
موفق باشید

کاظمیان جان دنبال فرصت مناسب بودم خوب شد اومدی!
یه راه تماسی چیزی واسم بذار دلم واست تنگولیده حسابی .. اصلا بهت نمیاد اینقدر روحیه ی غم پسندی داشته باشی .. خیلی به دلم نشستی رفیق! به اعظم جان هم خییلی سلام برسون

سلام بر زهره خانمی عززیییز ….
خب منم که در همه زمینه ها هیچ کاره یعنی طنز دوست دارم ولی کار نکردم …. کلا بلد نیستم یه جوک یا جک شکلک هر کدوم درسته خودت بگو تا جناب سرکار پستچی زحمتش کمتر بشه خخخ … داشتم می گفتم بلد نیستم خنده دار تعریفش کنم ولی خودم اصولا از شنیدن لطیفه های با نمک حالا قاه قاه نه ولی می خندم و گاهی لبخند می زنم شکلک می شه این لبخنده رو هم کار در زمینه طنز محسوب نمود آیا …..
دیگه سربلند باشی و سر افراز شکلک می بینی زهره بی خوابی افتاده به سرم چی کااار کنم آخخخه هه….

سلاااااااام حد اقل یه چندتا طنز می گفتی شاید خوانندگان به وجد می اومدن فی البداهه طنزی از خود به جا میذاشتند.
من هم خیلی دوست دارم کمدی باشم و طنز بگم اما تا به حال به جد رویش کار نکردم. اما همیشه اطرافیان رو خندوندم

سلااام بر آباجی زهره خودمون.
من کلا طرفدار پر و پا قرص طنز بخصوص از نوع مقوله طنز تلخ هستم، و یه خصوصیت دیگه ای که دارم اینه که اگه یه سرنخ دستم باشه میتونم به یه طنز درست و حسابی تبدیلش کنم.
البته طنز انواع و اقسام زیادی داره که هر کس با هر نگرشی میتونه تفسیرش کنه که همین باعث میشه تعریف مشخصی نتونیم از طنز و طنز پردازی داشته باشیم.
ممنون از انتشار این پست.

سلاام حالی شوما چیطورین خبین؟ خخخ خخخخخ
چرا بروز نمیدین میترسین سرقت ادبی و طنزیو اینا پیش بیاد خخخ
آره دقیقا با تعریف طنز هم موافقم .. کلا من همه ی مقوله ها رو یه همچین حسی دارم نسبت بهش .. مثل نظم یا ازین قبیل .. متشکرسی

سلاااام زهره خانمی گل گلاب
خوبی عزیزم؟ نیستی کم رنگ شدی؟
کجاها سیر میکنی؟
من طنز کار نکردم ولی مثل بانو میخندم خخخ
آره بانو جان محسوب میشه ما هم طنازیم خخخ
مرسی زهره از پست خودت چی؟ طنز کار کردی یا نه؟

سلام پریسیما جان .. کم رنگی خب دلایل متعددی داره آخرش یه جاییی که فوران کردم میفهمی هاهاهاها‍!!
مگه این روزگار میذاره هی منو میندازه تو سربالایی هی میگه از من رضایی؟ هرچی من بهش میگم من از شیب رو به پایین بیشتر خوشم میاد میگه خب اول برو سر بالایی بعد ویییژژژ بیا پایین!!
اصلا روزگار خر است! اییششش
منم نه به طور جدی و مستمر کار نکردم .. سلام به خواهر گلت برسون

سلام زهره خانم جون مظاهری محله . چه خبرآ راستی درخت سیبتون نصیحت گرفت یا خودشو زد به بیخیالی خخخخ
منم طنز رو میپسندم و شعر پایان پست شما رو هم بارها میپسندم قبلا هم شنیدم اما هزار بار هم بشنوم باز هم میپسندم . زهره جونم را هم بارها میپسندم خخخخخخ

سلام بر سیتای ناشناخته! ازین سیتا یکیشو رو کن, من که نتونستم بفهمم تو کی هستی حد اقل به من بگو باور کن لوت نمیدم, .. آخه انگار با حالی, بوست دارم!
نه بابا فکر کنم امواج منفی بهش رسید زَهره اش ترکید گل هم نداده خخخ

من خودمو آدم طنازی نمیدونم ولی کلا از اینکه بگم، بنویسم، بخونم، بشنوم و بخندم کیف میکنم و در طول شبانه‌روز کارم همینه. که بخندم و بخندونم و بخندیم! کلا شادم. دیگه دست خودم نیست، آخه بار اولم نیست، دو چشماش ول‌کنم نیست. ای بابا. کلا فاز اون‌طرف آبی شد! شایدم قرمز!

سلام به خانومه مظاهری.
منم طنزو خییلی دوست دارم و خودم هم تقریبا آدم شاد و شنگولم.
در ضمن شعر آخر پست هم عالی بود مرسی.
خب شما که میگین طنز بنویسند. طنز بدون سیاست میشه؟ نمیشه که. اگه هم بشه نمیچسبه خخخ.
پس بنا بر این منتشر نمیشه. آقا اصلا منتشر بشه چه ایرادی داره؟ کامنت هاش بسته بمونه هیچ اتفاقی نمی‌افته که.

سلام به علی آقا, عالیه! امید که همیشه شاد باشین!
نگو نگو نگو نمیشه!
با چسب دو قلو بچسبونینش خخخ!
چیی نه اصلا از بستن کامنت نگین, کلا بیشتر پستهایی که کامنتشون بسته باشه رو دنبال نمیکنم!
به نظر یه طور خاصین انگار یه نفر وایساده داره کلی حرف میزنه ولی پنبه کرده تو حلق شما که شما جواب ندی!
حس آدمهای زبون بریده بهم دست میده خخخ
اصلا مثل اینه که یه اصفهانی رو ببندن به درخت بگن اون ور خیابون دوغ و گوشفیل میدن!
هرچقدر هم که پست مفیدی باشه یه پیامی مبنی بر اینکه, ما داریم کنترلت میکنیم رو در بر داره
تر و خشک باهم میسوزن
اینجور قوانین رو اصلا نمیپسندم حتی اینکه یکی بیاد پایان یه پستی رو اعلام کنه رو اصلا نمیپسندم آدم داره صحبت میکنه یه دفعه قیچیش میکنن, من فکر میکنم هر کسی باید اینقدر منطق داشته باشه که خودش بفهمه کجا دیگه ادامه نده یا چیزی ننویسه,!
آخییشش! ههاههاهاها!
خلاصه که منتظر آثار طنز گونه ی شما هستیم
دل عالی پر شادی

شنیدم که یک شب به وقت سحر
نوشتا کلامی زهره به اهل محل
که ای اهل عالم نویسید طنز
به طعن و به خنده و نه از روی صب
به گفتا ضیایی که من حاضرم
نویسم مطالب و ناراضیم
کنون هرچه من شعر ها گفته ام
موفق به چاپیدن آن نگردیده ام
بگفتا جوابش سیما پری
اگر از سیاست و دین بگذری
توانی نویسی در این جا بیش و کمی

سلام بهبه چه چشمه جوشان استعدادی آفرین کسی که فقط با خوندن چندتا کامنت بتونه که این شعر رو در کنه میتونه با کمی تامل آثار خوبی خلق کنه موفق باشین
من خداییش به یکسری استعداد بچه هامون کلی ذوق میکنم خییییلی مثلا یک عده تو این سایت استعداد نویسندگی خیلی بالایی دارن کجایی یلدا دل سیتا در نبودنت گرفته یلدا دختر فوق‌العاده‌ای بود تو نویسندگی استاد بود هر جا هستی سربلند باشی یلدا جونم اگه به محله سر میزنی این آدرس میل من هستش بهم میل بزن جیگرم.
sita2015baran@gmaill.com

سلام.
طنز نمینویسم، اما دوسش دارم
راستی فیلم کمدی هم می بینم
شما هم یه فیلم کمدی ببینید، خیلی خوبه.
اصلا خودم براتون فیلم کمدی میارم!
یکی از اون خنده داراش!
از لینک زیر دریافت کنید:
http://www.sendspace.com/file/u0ogn4
البته این فیلم به زبان انگلیسی هست و توضیح دار، بدون فایل تصویری و زیرنویس
راستی تا یادم نرفته اسم فیلم american pie هست و در سال ۱۹۹۹ ساخته شده.
خوش باشید
:*

زهره جون ، هر وقت کسی به من میگه رعععد جونم یاد کارتون سندباد میفتم. حححح
ی پرنده داشت به اسم ژیلا ، البته دقیقاً نمیدونم اسم کلاغه چی بود ، خلاصه همش می گفت :
سندباد جونم خخخخ میدونی سند باد چه شکلی بود ؟؟
ی پسربچه ی تقریباً تپل ، با لباس عربی . ی عمامه رو سرش و ی شلوار گشاد کردی پاش .
البته رععععد بزرگ هم همون شکلیه ولی در مقیاس بزرگترش ههههه

درود زهره مظاهری, ******* ما زنده به آنیم که آرام نگیریم …. موجیم که آسودگی ما عدم ماست…! ***,,,,,
درود
اصلا ببینم زهره ” طنز ” با کدام ت هستش ؟
طنز
طنذ
طنض
تنز
تنظ
تنض
تنذ
اه وا بچه ها همه اش درست خوانده شد ؟! آخه این هم شد پیشنهاد ما که هر طوری نوشتیمش درست بود
ببینم زهره اصلا بهت نمی آد با این نام مظاهری داری مطلب منتشر میکنی بگم ها فامیل بسیار کامل و با مکلاسی است اما من خودمو می گم ها اصلا با این نام و نشر نوشته هایت در محله انس نگرفتم .من من من زهره می خوام با همان همان همان شکل اصلی طنز .
خوب این بود طنز منبای ییی یییی

قنبر جون احتمالا این ماهور هست که همه را یه جور میخونه وگرنه میناجون رو کلمات حساسه و اگه درست ننویسیم اخماشو تو هم میکشه و کلمه رو بد میخونه. خخخخ. درود بر میناجون خودم. با صدتا آوا ما وا عوضش نمیکنم.

درود عمو غنبر،،قنبر، والا رفتم در باره ی خودتون رو کپی کنم چنان تحت تأثیر قرار گرفتم که کلی ناراحت شدم .. قضیه ی کفشها رو میگم, آخه انگار شناس نامتون رو تغییر دادین اخیرن نخونده بودم,
***
فکر کنم با ط قاشقه,
در مورد فامیلم هم بعلههه بسیااار با کلاسه میشه از توش سه تا مدرسه در اورد,
ولی جدی اسمو فامیلمو خیلی دوست دارم,
جالبه منم وقتی یه نفر اسمشو تغییر بده دیر انس میگیرم,
اما الآن انس ارزون تر شده میشه بیشتر گرفت خخخ
تشکرسی عمو قنبر,غنبر
هوهوهاها

سلام خانم مظاهری من هم از طنز خوشم نمیاد
شعر جالبی بود مرسی

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه

وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پرکن قدح باده که معلومم نیست

کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

برخیز و مخور غم جهان گذران

بنشین و دمی به شادمانی گذران

در طبع جهان اگر وفایی بودی

نوبت بتو خود نیامدی از دگران

رفتم که در این منزل بیداد بدن

در دست نخواهد بر خنگ از باد بدن

آن را باید به مرگ من شاد بدن

کز دست اجل تواند آزاد بدن

قانع به یک استخوان چو کرکس بودن

به ز آن که طفیل خوان ناکس بودن

با نان جوین خویش حقا که به است

کالوده و پالوده هر خس بودن

می‌خور که فلک بهر هلاک من و تو

قصدی دارد بجان پاک من و تو

در سبزه نشین و می روشن میخور

کاین سبزه بسی دمد ز خاک من و تو

سردفتر عالم معانی عشق است

سر بیت قصیده جوانی عشق است

ای آنکه نداری خبر از عالم عشق

این نکته بدان که زندگانی عشق است

باغبانی رفت در باغ ِخود ش

دید دزدی می خورد انگور هی

«شانی »و «بی دانه » را با «عسگری »

می دهد دایم فرو با زور هی !

گفت :« می دانی حرامه یا حلال

اینهمه انگور ای مغرور هی »؟!

گفت :«می باشم عزیز وجان ِ من

از حرام و از حلالش دور هی !

می خورم من از برای خاصیت !

چون شغال ِ میوه خوار و مور هی »!

پس گرفت اور را در آنجا باغبان

زد شبیه دنبک و تنبور هی !

دست دزدان وطن را دوستان

قطع باید کرد با ساطور هی !

درود بر زهره بانوی گرامی و شوخ و شنگ محله. بر احمد صابری عزیز هم درود میفرستم بابا احمد ایول این کاره هم بودی و نمیدونستم. راستی بچه ها من یه نظری دارم و اون اینکه ما نابیناها عمدتا شوخ هستیم و کمتر میشه فرد خیلی جدی و رسمی تومون پیدا کرد. نمیدونم شماها هم دقت کردین یا نه. یعنی انگار ما نمیتونیم جدی باشیم حالا نمیدونم آیا این هم به نابیناییمون ارتباط داره یا نه. یعنی فکر میکنم شاید یه نوع مکانیسم دفاعی یا یه چیزی تو این مایه ها باشه. مثلا وقتی کسی میخواد ما رو راهنمایی کنه و از خیابون یا میدانی عبور مون بده در طول راه سعی میکنیم یه حرفی شوخی جوکی چیزی بگیم تا طرف سرگرم بشه و از همراهی با ما خسته نشه. اینه که میگم شاید نوعی مکانیسم دفاعی باشه یعنی وابستگی و نیاز مون به افراد بینا را با شوخی و سر به سر گذاشتن بنوعی عادی و معمولی جلوه بدیم.
مثلا نابینایانی را دیده ام که در محل کارشون با همکاران بیناشون خیلی شوخی میکنند و همکاران بینا هم اون قدر که با همکار نابیناشون شوخی میکنند و سر به سرش میذارند شاید با همکاران بیناشون شوخی نمیکنند. یا حتی در مهمانیها و تجمعات خانوادگی هم اگه دقت کرده باشید احتمالا در مییابید که ماها بیشتر شوخی میکنیم و جوک میگیم و باز این شاید به این خاطر باشه که ضعفهای دیگه ای که در روابط اجتماعی داریم را کم کنیم و به حد اقل برسونیم. حالا اگه دوستان دیگه در این زمینه نظری دارند لطف کنند بفرمایند تا استفاده کنیم.

هزاران درود به عمو حسین گرامی,
کلا خانواده ی صابریها هنرمند و همه فن حریفن!
بزنم به تخته!
**
نظر شما کاملا محترم ولی من هم خیلی دقت کردم خیلی زیاد, اتفاقا من برعکس دریافتیدم!
اصلا به نظر من ما نابیناها بیشتر تو خودمونیم!
اینم به دلیل اینه که متأسفانه همه به راحتیه یه فرد بینا باهامون جور نمیشن!
و خب یه درصدیش هم فشار روحی ناشی از محدودیتهامونه, کم کم کم حتی ناخواسته باعث میشه خودمون رو بکشیم کنار!
حالا یه خاطره بگم البته هنوز به خاطرات نپیوندیده خخخ,
صبح یه همسایه هامون اومده بود دم خونمون کسی خونه نبود من رفتم دم در!
یه سؤال خیلی ساده داشت بیست بار پرسید مامانت خونه نیست!
خواهرات خونه نیستن؟
یعنی هیییشکی نیست خخخ
فکر میکرد من ممکنه نتونم به سؤالش جواب بدم یا اذیت شدم که اومدم پایین دم در,
من که کلا سفت شدم الآن هم که حرفش شد بهش فکر کردم ولی خب به نظرم اینا ناخواسته باعث میشه که آدم یه مقدار افسرده بشه .. نمیدونم والا چی بگم

این هست عقیده ی بنده،، آدم های خوب باشند مثل زبری رنده,,
این نباشد کم لطفی بنده, بلکه قافیه را باختم, شرمنده,,
وای خدا من دارم پرواز میکنم
آقای صابریییی
یه طور خاصی ممنون شما هستم خیلی عجیییب

زهره حالا که یه خاطره گفتی منم یکی بگم مال همین دو سه روز پیش. همسایه اومد زنگ در خونه رو زد رفتم در را باز کردم گفت بچه ها نیستند گفتم نه امری داشتید گفت یه کم نذری آوردم گفتم خب بده به من میترسی من از گلوم پایین نره خخخخ. البته فهمیدم که نگران ظرف داغش بود که میترسید دستم بسوزه یه مشکلی که اینجور وقتها که ملت نذری میارند هست اینه که کاسه ها رو توی سینی گذاشته اند و خب اگه طرف بینا باشه دست میکنه یکی از کاسه ها رو برمیداره ولی ما انتظار داریم که طرف بذاره تو دستمون. و این کار رو برای اون طرف سخت میکنه چون باید سینی رو بذاره رو زمین و یه کاسه رو برداره به ما بده. یه شوخی دیگه هم بکنم و اون اینکه تا حالا چندین خانم به خونه ی ما زنگ زده اند و وقتی من گوشی رو برداشتم میگند مامانت خونست خخخخ. ببینید چقدر جوووونم.

خب میگمااا یه چیزییی! البته ناراحت نشین یه وقتااا,
شما خودتون رو با بقیه جمع نبندین نگین ما انتظار داریم بگین من انتظار دارم, خخخ, خخخ,
چون واقعا من از خدامه که بگیرن جلوم, خودم بردارم,
راستی یه نکته ای که خیلی به درد خودم خورد اینه که برای برداشتن هرچیزی از تو سینی یا جعبه به خصوص خوردنیهایی مثل شیرینی خامه ای یا چایی که وقتی انگشتمون بره داخلش دیگه بقیه نمیتونن استفاده کنن, اینه که انگشتهامون رو عمودی نبریم جلو که صاااف بره تو لیوان یا وسط شیرینی, به سرعت نور انگشتهامون رو افقی ببریم جعبه رو پیدا کنیم لبه ی جعبه رو هم پیدا کنیم بعد دستمون رو از کنار جعبه ببریم داخل که هم بتونیم خودمون راحتتر خوراکیی که میخوایم رو برداریم هم به بقیه ی خوراکیها آسیب نرسونیم,
در مورد جوون بودنتون هم فکر کردم فقط خانمها ازین که سنشون کم باشه خوشحال میشن شما که رو دست خانمها رو هم اوردین خخ, ایشالا که همیشه دلتون جوون باشه

درود! از جوک گفتی: من که همیشه و همه جا خلاصه گو و راحت گو و شل گو هستم و بازی با کلمات را دوست دارم، همیشه در اردو ها با خلاصه حرف زدن هایم باعث خنده میشوم، نترس من همانطور که قول دادم در اردو شیطنت نکنم و واقعا نکردم و در پستهای تو هم دست از شیطنت برداشته ام، حالا هم اتفاقاتی که در اردوی شیراز اردیبهشت ۹۴ افتاد و من با خلاصه حرف زدنهایم انفجار خنده براه می انداختم را اینجا نمینویسم، راستی روز پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت به اردو در یک ویلای صاحلی در زرینشهر رفتیم و فقط آخرین اتفاق را اینجا میگویم، سه تا از پسران نابینا با مامانشان آمده بودند که من همش میگفتم: بچه ننه، عصر بود گروهی به ویلا آمدند و مشغول تزعین فضای ویلا شدند و مشخص شد که قرار است آن شب آنجا جشن عروسی برپا شود، مادر یکی از پسران نابینا به شوخی به من گفت: امشب اینجا بمان و در عروسی شرکت کن، من جواب دادم ما خودمان عروسی داریم، وی گفت: عروسی کی؟ گفتم: عروسی خودم، او با تعجب گفت: تو که زن داری! و جواب ناخواسته ای بهش دادم که با خنده پیش مادر بعدی و فلانی رفت و چند بار حرف مرا تکرار کرد و دو مادر که از اقوام دور ما بودند میخندیدند و به فلانی میگفتند: خوشا به حالت که با این زندگی میکنی و…!

درووود مذهبی مذهبی مذهبی سیاسی سیاسی سیاسی
در دزدی از یک بانک ،
دزد فریاد زد:
“هیچکس حرکت نکند پول مال دولت است”.
بااین حرف همه به آرامی روی زمین دراز کشیدند.
به این می گویند “شیوه تفکر”

وقتی دزدان به مخفیگاهشان رسیدند،دزد جوان که لیسانس تجارت داشت به دزد پیرکه شش کلاس سواد داشت گفت:”بیاپولها را بشماریم”.
دزد پیرگفت:”وقت زیادی میبرد، امشب تلویزیون مبلغ را اعلام میکند.”
به این می گویند “تجربه”

بعداز رفتن دزدها مدیر بانک به ریسش گفت فورا به پلیس اطلاع میدهم ولی ریس گفت “صبرکن تا خودمان هم مقداری برداریم و به برداشتهای قبلی خود اضافه کنیم وبارقم دزدی اعلام کنیم”.
به این می گویند “با موج شنا کردن”

وقتی تلویزیون رقم را اعلام کرد دزدان پول رو شمردندو بسیار عصبانی شدند که ما زندگیمان راگذاشتیم و ۲۰میلیون گیرمان آمد ولی رئیسان بانک در یک لحظه و بدون خطر ۸۰ میلیون بدست آوردند.
به این میگویند “دانش به اندازه طلا میارزد”

بانکداری بدون ربا…!! یارانه‌مونو که انصراف دادیم..!
سبد کالامونم که نگرفتیم..!
بنزینم که داریم لیتری ۱۰۰۰ می‌خریم..!

حسن مدیونی اگه پول دستی بخوای نگی…..‏ ‏ الکی یعنی من الان بفنا رفتم خخخ

زهره بانو اینکه گفتم انتظار داریم نه اینکه علاقه داریم منظورم اینه که منتظریم تا طرف ظرف آش یا هر چیز دیگری رو بذاره تو دستمون. ما هم چاره ای نداریم جز اینکه دستمون رو دراز کنیم بعد اون طرف وقتی میبینه که ما نمیتونیم سینی رو پیدا کنیم خودش میذاره رو زمین و یکیشو بهمون میده. همه ی مردم که نمیدونند که باید اون ظرف و سینی رو با دست نابینا آشنا بکنند تا نابینا تکلیفشو بدونه. و الا منم دوست دارم که مثل بقیه آدما خودم کاسه یا ظرف دیگری رو از توی سینی بر دارم و طرف رو تو زحمت نیندازم. قضیه شیرینی برداشتن هم پیشنهاد خوبیه ولی من خیلی منظورت از افقی و عمودی رو نفهمیدم.

آهان بقشمید که اشتب برداشتیدم,
ببینید!
شما دستتون رو بذارین یه یه جای صاف مثلا کیبورد لپتاپ, یعنی کف دستتون رو بذارین انگشتاتون هم هم سطح باشه خب,
حالا بردارین همون شکلی که بود فقط انگشتاتون رو خم کنید مثل وقتی کهدارین تایپ میکنید, وقتی قصد برداشتن چیزی رو دارین در وحله ی اول انگشتاتون این طوری نباشه, چون میره تو لیوان و اینا, مثلا از کنار بدنتون آروم بیارین به سمت جعبه تازه اونم عجولانه نباشه که تازه بزنید زیر سینی!
ببخشید بهتر ازین نتونستم توضیح بدم,
حالا ایشالا یه اردو میریم به شما میگیم شیرینی خامه ای بخرین یا مجتبی بخره بعد من اونجا آموزش میدم خخخخ

سلام خانم مظاهری عزیزم خوبین؟ خب من کلا” فقط طرفدار فیلم کمدی ام وگرنه بجز مستند ها دیگه هیچ نوع فیلمی نمی بینم البته نه هر نوع کمدی !شوخی و خنده رو دوست دارم ولی برای اونایی که صمیمی ترم این حالت من بیشتر تر میشه!خیلی سخت از رسمی بودن خارج میشم چون نمی دونم طرف مقابل چقدر جنبه ی شوخی کردن داره .یادته اون اوایل اینجا اومده بودم سعی داشتم مطالب سرگرم کننده بزنم ولی خب نذاشتتتتتتتن که ! نشد و هر چی هم گفتم شوخی و سرگرمی واس روح خوبه و واس ماس دادم به جایی نرسید که نرسید!

سلام به خانم مظاهری
ظهر که میشه وسایل ارتباط جمعی خاموش میشه و من برای پسرام قصه میگم تا ادبیات و تاریخ کشور خودشون و دنیا رو بهتر بشناسن و در مورد قصه هم با هم گفتگو میکنیم که چه نتایجی میشه از این قصه گرفت ، یه روزایی بزرگمهر میگه یک قصه ی طولانی برام بگو و مثلا ی کتاب ۴۰۰ صفحه رو بصورت قصه میگم ، حنجره ی منم رفته از من و بزرگمهر به دادگاه لاحه شکایت کنه !
دیروز قصه رو شروع کردم که در مورد یک بچه ای بود که پدر مهربونش مریض شد از دنیا رفت( قصه ی باخانمان اثر هکتور مالو) ، بزرگمهر گفت نوبت منه من قصه میگم : ی روز یک بابایی بود که بچه ی مهربونش افتاد توی سیل مرد ، باباش دیگه بچه ی مهربون نداشت خخخخ هیچی دیگه قصه تموم شد رفت پی کارش!

درود! داشتم کامنت میخواندم یاد با خانمان افتادم که پرین اورالی کودک داستان بود، من نمایش رادیویی این داستان را از برنامه ی بچه های انقلاب گوش دادم و یک بار هم از برنامه کودک تلویزیون گوش کردم، من این داستان را خیلی دوست داشتم!

مثل تموم قصه ها, مثل تموم غصه ها,!
مثل تموم شادیها, مثل تموم گریه ها, تو هم باید تموم بشی پست عزیز,
ولی اینو خوب میدونم تو بودی واسم خیلی حظیظ,
یه نکته رو هم خوب میدونم, با خودم همیشه میخونم,
آدم باید تلاش کنه, استعدادهاشو طلا کنه,
نذاره مغزش آک بمونه, چون بنزین فکرش بی باک میمونه,
***
چه شادی وصف ناپذیری دارم من,
مدیونین اگه بخندین ایشالا اگه خندیدین پشه بره تو دهنتون تا بیاین درش بیارین رفته باشه تو معدتون,
ولی خدایی خیلی خوشحالم .. آخه نمیدونستم هرچند با محتوای کم, استعداد شعر گفتن دارم .. پست تأثیر گذاری بود این یکی از بهترین پستهام بود, نمیشه ازش دل بکنم خخخ
بدجور منو گرفته ول نمیکنه
ایشالا سایت بلاگفا خراب نبود میرفتم اونجا کلی حرف مینوشتم,
کاشکی پستم از این صفحه هیچ وقت محو نمیشد
شکلک بغض,
آهوهوهوهو,
ررررــــررررـــررررـــ
شرررشررـشررر
ولی واقعا از تمام کسانی که به اینجا سر زدن و من به شوق کامنتهاشون کلی ذوقم شکوفا شد بی نهایت سپاس مندم به خصوص کسانی که منو ترغیب کردن, شعر بگم,
مدیونین اگه فکر کنین من مثل دیوونه ها اشکم در اومده,
خیلی زشته اصلا, این کارا چیه, شما هم شدین دوست ایییششش

هستم با تو ای چشمک موافق, بباید طنز را پیغامی کامل, در آن باشد حقایق آشکار, نه باشد خنده در آن همه حال,امیدست که بخندی در همه حال, پسندت باشد همه پست های با حال, همه هستن به امید دیدار شوی بیشتر در پستها پدیدار,
برو حالشو ببر,
دستو جیگو هورااا,

دیدگاهتان را بنویسید