خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

هشتاد و پنجمین مقالۀ ارائه شده در همایش جامعۀ بینا شهروند نابینا، نقش جامعه پذیری نابینایان بر کیفیت زندگی آنان

دانلود مقاله85 از

اینجا

 

نقش جامعه پذیری نابینایان بر کیفیت زندگی آنان

 

نرگس نیکخواه قمصری[1]

شیوا آقابزرگی زاده[2]

فرزانه بالاخانه[3]

 

 

چکیده

 

نقص حس بینایی یکی از نقایصی است که منجر به استثنایی شدن فرد با دیگر افراد جامعه می شود و در هر دوره ای اززندگی افراد و بر اثر عوامل مختلف ،احتمال بروز آن امکان پذیر است. یکی از حوزه های نیازمند توجه بیشتر در زندگی نابینایان، کیفیت زندگی آنان و عوامل مؤثر بر آن است. در دنیای امروز، بهبود کیفیت زندگی برای نابینایان به عنوان یک هدف بازتوانی مطرح شده است. ازاین رو هدف ، این مطالعه بر آن است تا ضمن تعیین کیفیت زندگی نابینایان به بررسی نقش جامعه‌پذیری دراین زمینه بپردازد. چارچوب نظری پژوهش تلفیقی از نظریه های کنش متقابل نمادین و کارکردگرایی به عنوان دیدگاه های مهم جامعه‌پذیری و نظریه کیفیت زندگی جهانی است. روش پژوهش حاضر اسنادی بوده و نتایج بیانگر آن است که جامعه‌پذیری از مؤلفه های مؤثر بر ارتقای کیفیت زندگی نابینایان است. از این رو سرمایه گذاری در این زمینه دارای اهمیت فراوان است.

 

واژگان کلیدی:

 

جامعه پذیری، کیفیت زندگی، کیفیت زندگی نابینایان، نابینایان.

 

 

 

1-مقدمه

 

در طی دهه های گذشته، سلامت به عنوان یکی از حقوق بشر و یک هدف اجتماعی در جهان شناخته شده است. بدین معنی که سلامت برای بهبود کیفیت زندگی انسان ضروری بوده و باید در دسترس همۀ انسان ها قرار گیرد. اخیراً مفهوم وسیع تری از سلامتی به‌وجود آمده است که شامل بهبود کیفیت زندگی است (کوهپایه زاده، افتخار و نجومی،50:1380). امروزه  فقط حفظ زندگی به شکل معمول، مطلوب تلقی نمی شود؛ بلکه برای ارتقاء جنبه های مختلف کیفیت زندگی  تلاش بسیار زیادی انجام می گیرد. کیفیت زندگی، مفهومی فراگیر است و اندیشمندان مختلف، ابعاد متفاوتی برای مفهوم کیفیت زندگی در نظر گرفته‌اند. که سلامت جسمانی، رشد شخصی، حالات روانشناختی، میزان استقلال، روابط اجتماعی و ارتباط با محیط را در برمی گیرد که بر ادراک فرد از این ابعاد نیز مبتنی است. در واقع کیفیت زندگی در برگیرنده ابعاد عینی و ذهنی است که در تعامل با یکدیگر قرار دارند(حاتمی، صابونچی، سخاوت،آهار و موسوی،30:1391).

عده‌ای دیگر این ابعاد را بدین صورت مطرح کرده‌اند: فیزیکی، روانی، اجتماعی، روحی، علائم مربوط به بیماری یا تغییرات مربوط به درمان. در تحقیقات دیگر دامنه های متفاوتی برای کیفیت زندگی متصور می شوند مانند خوب بودن از نظر روانی، دغدغه های اجتماعی، کنار آمدن با شکل ظاهری، خوب بودن جسمانی و پاسخ به درمان است(نجات،۱۳۸۷: ۵۹و۵۸).

در دنیای امروز، بهبود کیفیت زندگی در افراد ناتوان جسمی به عنوان یک هدف بازتوانی مطرح شده است. از جمله افراد ناتوان جسمی، نابینایان و کم بینایان هستند(کوهپایه زاده ودیگران ،50:1380). که طبق نظر سازمان جهانی بهداشت نزدیک به 38 میلیون نفر درسراسر جهان نابینا هستند و حدود 110میلیون نفر در دنیا دارای نقص شدید بینایی هستند و تعداد آن ها رو به افزایش است (سرابندی، مبارکی،کمالی،چابک و سلطانی،48:1392). 90 درصد از نابینایان در کشورهای درحال توسعه زندگی می‌کنند (سرابندی، کمالی و مبارکی،1015:1391) که این امر به علت فقدان بهداشت عمومی، سوء‌تغذیه، عدم رعایت مسایل ایمنی در کار، بی اطلاعی از مسایل بهداشتی چشم و غیره بوده و درصدی بسیار بالا و نگران کننده محسوب می شود(www.wikiproject.ir).

تعدادی از افراد دارای نقص بینایی، از نظر آموزشی نابینا هستند و به طور کامل دید ندارند. اگرچه ممکن است بیشتر افراد ازنظر حواس دیگر، طبیعی باشند. داشتن نقص بینایی، حتی اگر نابینای کامل باشند، حس شنوایی، چشایی، بویایی و لامسه را مختل یا بهبود نمی بخشد. بلکه این افراد، از ادراک حرکتی، بویایی، حس لامسه و شنوایی برای یادگیری درمحیط استفاده می کنند (ارزنده فر و اصغری ابراهیم آباد،148:1392). اما با این وجود مطالعات مختلف نشان داده است که نقص بینایی،کیفیت زندگی فرد را تحت تأثیر قرارداده و فعالیت‌های اجتماعی و استقلال او را کاهش می‌دهد (سرابندی و دیگران،48:1392).

چنانکه مطالعه‌ی برنر و همکاران نشان می دهد که کاهش بینایی ارتباط خطی و مستقیمی با کاهش کیفیت زندگی فرد دارد و بررسی های فینگر و همکاران نیز نشان داد که افراد دارای معلولیت بینایی از نظر تحرک، وضعیت عاطفی و محدودیت فعالیت‌های اجتماعی دارای کیفیت زندگی پایین‌تری نسبت به افراد سالم هستند (سرابندی، کمالی و مبارکی،1016:1391). به طور کلی کیفیت زندگی فرد تحت تأثیر خصوصیات زمینه‌ای فرد، وضعیت اجتماعی، فرهنگی و محیطی او قرار دارد (نجات،۱۳۸۷: ۵۹و۵۸).

و اما ریشه‌ی تمام این خصوصیات به خانواده فرد، مدرسه، گروه همالان، رسانه های ارتباط جمعی بر می گردد که عوامل جامعه پذیری هستند و از ابتدای زندگی فرد را در درون ساختار مشخص قواعد رفتاری قرار می دهند و فرد گویی با آن‌ها به دنیا می آید و از دنیا می رود و در این میان فرد قواعد رفتاری را درونی کرده و بر اساس آن زندگی کردن را می آموزد و این چنین زندگی او و کیفیت آن اساسا توسط جامعه پذیری تعیین می شود. بنابراین می‌توان برای تأمل بیشتر در کیفیت زندگی نابینایان به فرآیند جامعه‌پذیری آن‌ها رجوع کرد چرا که این عوامل تأثیر گسترده‌ای بر زندگی فرد از بدو تولدش دارند.

2- ضرورت انجام تحقیق

 

تحقیقاتی که در زمینه‌ی جامعه‌پذیری نابینایان و تأثیر آن بر کیفیت زندگی‌شان انجام گرفته اندک است اما جالب است بدانیم‌که جامعه‌پذیری فرآیندی است که از کودکی تا پیری، به گونه‌ای پیوسته ادامه می‌یابد. در این فرآیند نقش‌ها، هنجارها و چشم‌داشت‌ها، پیوسته دگرگون می‌شوند و صورت‌های نوینی به خود می‌گیرند (محسنی، 1387: 124).

آمار بالای نابینایان در کشور -600 تا 700 هزار نفر در کشور دچار اختلال بینایی و کم‎بینایی هستند- (سایت ایسنا، 10/1393) و مشکلاتی که در نهادهای جامعه‌پذیری ما وجود دارد سبب می‌شود که توجه محقق به سمت تحقیقاتی در این رابطه جلب شود. چنین به نظر می‌رسد که وضوح هرچه بیشتر ابعاد مسئله، تحقیقات انجام گرفته دراین مورد را کاربردی‌تر خواهد کرد. به ویژه که مسئله‌ی اصلی در این تحقیق، کیفیت زندگی نابینایان است؛گروهی از افراد جامعه که ناتوانی جسمی‌شان، عاملی در کاهش کیفیت زندگی‌شان است.

این موارد زمانی اهمیت بیشتری می‌یابد که بپذیریم نابینایان سرمایه‌های انسانی جامعه‌ هستند و تحقق آرمان‌ها و ارزش‌ها، برآورده کردن نیازهای جامعه و … مواردی است که اگر فرآیند جامعه‌پذیری به خوبی به آن بپردازد آن‌ها از زندگی احساس رضایت کرده و به طور متقابل جامعه نیز از توانایی‌های آن‌ها بهره‌مند خواهد شد. اما تحقیقات اندکی که در این زمینه انجام شده به نظر می‌رسد که حضور کم‌تر نابینایان در عرصه‌های علمی و برخورداری کمتر از امکانات ، توجه‌کم‌تر به آنان را نیز درپی داشته است. این تحقیق با توجه به ماهیت موضوع،‌ ضرورت کار خود را چنین می‌بیند که در شرایط کنونی و با توجه به آمار بالای نابینایان، بر نهادهای جامعه‌پذیری و کارکردهای آن همچون آموختن مهارت‌های اجتماعی و اهدافش مانند بهبود کیفیت زندگی تأکید کرده و به تحلیل این موضوع بپردازد.

3- اهداف تحقیق

هدف اصلی این تحقیق عبارت است از:

– نقش جامعه پذیری نابینایان بر کیفیت زندگی آنان

اهداف فرعی که در این تحقیق پیگیری می‌شود عبارت‌اند از:

– بررسی عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی

– بررسی کارگزاران جامعه‌پذیری

بررسی کارکردهای جامعه‌پذیری

4- روش تحقیق

تحقیق حاضر برای رسیدن به اهداف خود از روش توصیفی – تحلیلی بهره برده است. به کمک مطالعه‌ی اسنادی و یا کتابخانه‌ای، تحقیقات، مقالات، کتاب‌ها و … در زمینه‌ی کیفیت زندگی و جامعه‌پذیری را بررسی کرده و سپس به توصیف و تحلیل نقش جامعه پذیری نابینایان بر کیفیت زندگی آنان پرداخته است.

5- مبانی نظری

 

در این بخش ابتدا نتایج تعدادی از تحقیقاتی که مرتبط با موضوع تحقیق حاضر است عنوان می‌شود. سپس سه مفهوم نابینا، کیفیت زندگی و جامعه‌پذیری تعریف و توصیف شده تا مفاهیم تحقیق وضوح بیشتری یابند، در نتیجه بر اساس آن، چارچوب نظری تحقیق بیان شود که نظریه‌ های کیفیت زندگی جهانی و نظریه‌ی کارکردگرایی و کنش متقابل نمادین را دربر‌می‌گیرد. در پایان این بخش به تحلیل نقش جامعه پذیری نابینایان بر کیفیت زندگی آنان که هدف اصلی تحقیق حاضر است خواهیم پرداخت.

1-5پیشینه

افتخار، نجومی و کوهپایه زاده(1381)، پژوهشی تحت عنوان “بررسی کیفیت زندگی دانش آموزان نابینا و همتایان بینای آنها” انجام داده اند.هدف از این پژوهش مقایسه کیفیت زندگی دانش آموزان نابینا با همتایان بینای آنها در شهر تهران است. نمونه پژوهش 93 نفر از دانش آموزان نابینای 15ساله و بالاتر،ساکن تهران و مشغول به تحصیل درمدارس کودکان استثنایی شهر تهران،و دانش آموزان عادی مدارس تهران به تعداد سه برابر دختران و دوبرابر پسران نابینا بودند. یافته ها نشان داده است افراد کم بینا و نابینا در بُعد تحرک به طور معنی داری نسبت به افراد سالم دچار کاهش سطح کیفی زندگی بودند و بین کیفیت زندگی و حدت بینایی در دانش آموزان نابینا ارتباط معنی داری وجود داشت. همچنین سواد والدین درگروه دانش آموزان بینا بالاتر ازدانش آموزان نابینا بوده است (افتخار، نجومی و کوهپایه زاده،55:1381- 49).

امینی، حقانی، معصومی و نخعی(1387)، نیز مطالعه ای با عنوان “کیفیت زندگی جانبازان نابینا درسال 1386” انجام داده اند. این مطالعه به صورت مقطعی با به کارگیری پرسشنامه‌ی کیفیت زندگی SF36 در یک مقطع زمانی دو هفته‌ای از جانبازان دو چشم نابینا و همسرانشان، در سال 1386 انجام پذیرفت. و با استفاده از آزمون‌های آماری تحلیل شد. یافته‌ها نشان داده است کاهش کیفیت زندگی ، پس از سن50 سالگی ، نکته ی قابل توجهی است. سالمندی، با توجه به میانگین سنّی آنان ، یکی از مشکلاتی است که در آینده  مشکلات بسیاری را برای این گروه به همراه خواهد داشت. کیفیت زندگی جانبازان نابینا، دربخش فعالیت فیزیکی، بهتر از جانبازان با قطع اندام تحتانی بود و تغییر در کیفیت زندگی همسران آن ها می‌تواند تغییرات خوبی را درزندگی جانبازان نابینا ایجاد کند (امینی، حقانی، معصومی و نخعی،35:1387 – 25).

2-5 نابینا

نابینا و نابینایی به گونه های مختلف و براساس هدف خاصی تعریف شده است. به عبارت دیگر تعریف ها و طبقه‌بندی‌های مختلف ازدیدگاه‌های متفاوت ارائه شده‌اند. بدین‌ترتیب نابینایی طبی، قانونی،آموزشی و نظایر آنها درتعاریف خاصی محدود گشته اند (ملکی رنجبر،23:1384). بدین ترتیب فرد نابیناکسی است که با وجود برخورداری از مهندسی پزشکی، قدرت بینایی وی در چشم برتر،کمتر ازیک دهم تا بیست دویستم باشد. درواقع نابینا به کسی گفته می‌شود که درفرآیند رشد و تحول زیستی، شناختی و فردی- اجتماعی خود، از نور و تجربه دیدن محروم است (افروز،2:1388) و برای خواندن باید از خط بریل یا روش‌های سمعی بهره بگیرد و کم‌بینا به کسی گفته می‌شود که برای خواندن می‌تواند ازحروف چاپی درشت یا وسایل درشت کننده استفاده کند (عباسی تهرانی و دولت آبادی،360:1381).

3-5 کیفیت زندگی

اصطلاح کیفیت زندگی در اواخر سال 1950 در مباحث اقتصادی اجتماعی مطرح شد و سپس این مفهوم وارد حیطه روانشناسی شد و روانشناسان سعی کردند شاخص های آسایش و رفاه را گسترش داده و به نیاز های سطوح بالاتر نیز توجه کنند. تحقیق در خصوص کیفیت زندگی در ابتدا در رابطه با عموم مردم و مقایسه با افراد معلول انجام شد و سپس در جهت مقایسه انواع معلولیت‌ها به کار گرفته شد (www.peransia.com).

سازمان بهداشت جهانی تعریفش از کیفیت زندگی این‌چنین است که تعریف شخصی هر فرد از وضعیت زندگی‌اش در متن فرهنگ و نظام ارزشی است که درآن به سر می‌برد (جواهری، سراج زاده و رحمانی،145:1389). این سازمان مفهوم وسیعی از کیفیت زندگی را مدنظر قرار می‌دهد که این مفهوم تلفیقی ازسلامت فیزیکی، وضعیت روانشناختی، سطح استقلال، روابط اجتماعی، اعتقادات فردی و ارتباط این عوامل با ویژگی‌های محیطی است (کارگروه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی به نقل از غفاری،کریمی و نوذری،114:1391).

کیفیت زندگی به احساسات، انتظارات، اعتقادات و پندارهای فرد بستگی دارد. بدین معنا که حتماً باید توسط خود شخص، براساس نظر او و نه فرد جایگزین تعیین گردد. لذا درمطالعات کیفیت زندگی، ارزیابی خود فرد از سلامت و یا خوب بودنش عامل کلیدی است. پترا بونک (2007) برای بررسی کیفیت زندگی به بُعد ذهنی این موضوع یعنی رضایت از زندگی توجه دارد. او معتقد است که کیفیت زندگی یک جامعه درواقع انعکاس ذهنی افراد جامعه در زمینه رضایت از زندگی است (همان،114). بنابراین کیفیت زندگی دارای دو جنبه‌ی عینی و ذهنی است؛ یعنی این مفهوم هم به بهره مندی عینی و واقعی از دستاوردها و فرصت‌های زندگی مربوط است و هم حاصل ارزیابی فرصت‌ها و سرمایه‌های واقعی زندگی است (رضوانی، منصوریان، احمدآبادی، احمدآبادی و پروایی هره دشت،305:1392).

عده‌ی دیگری از اندیشمندان بر این باورند که کیفیت زندگی، مجموعه‌ای است که نیازهای جسمی، عاطفی، اجتماعی و امکانات زندگی را تشکیل می دهد (جواهری و دیگران ،145:1389). برخی دیگر کیفیت زندگی را احساسی می‌دانند که فرد نسبت به رفاه اجتماعی، عاطفی و جسمانی خود دارد. این احساس متأثر از این است که یک فرد در شرایط مختلف زندگی تا چه حد به خشنودی شخصی دست یافته است. در واقع کیفیت زندگی به این معنا است که انسان بتواند زندگی خود را هماهنگ با ارزش‌هایش سامان دهد.
کیفیت زندگی مفهومی چند وجهی، نسبی، متأثر از زمان، مکان، ارزش‌های فردی و اجتماعی است. عوامل مؤثر بر آن بسته به دوره زمانی و مکانی و شرایط فرهنگی تغییر می‌کند. شکی نیست که واقعیت‌ها و شرایط عینی جامعه و وضعیت مادی زندگی فرد هم در آن نقش تعیین کننده دارد. چهار متغیر خانواده، وضعیت جسمانی، وضعیت اقتصادی -اجتماعی و وضعیت روحی-روانی می‌توانند مستقیم یا غیر‌مستقیم بر روی کیفیت زندگی اثر‌گذار باشند. که در هر فرد می‌تواند یکی از این متغیرها تأثیر بیشتری داشته باشد. می‌توان گفت که عامل اصلی تعیین‌کننده کیفیت زندگی عبارت‌ است از تفاوت درک شده بین آنچه هست و آنچه که باید باشد (www.peransia.com).

گودمن معتقد است دو عامل بر کیفیت زندگی مؤثر است، عامل اول ابزاری است و منعکس کننده‌ی محیط زندگی و موقعیت خانوادگی است. عامل دوم ارتباطی است و کیفیت ارتباط بین فردی را نشان می‌دهد. این مسئله اهمیت ابعاد مختلف زندگی را در بهبود کیفیت زندگی نشان می‌دهد. در کل برای بهبود کیفیت زندگی باید این بهبود در تمام ابعاد زندگی وجود داشته باشد(www.peransia.com).

4-5 جامعه پذیری

اجتماعی شدن جریانی است که طی آن انسان ارزش ها و هنجارهای اجتماعی و الگوهای فرهنگی جامعه یا گروه خود را می‌آموزد  و آنها را به عنوان جزئی از نظام رفتاری خویش می‌پذیرد. انسان برای اینکه با افراد دیگر جامعه خود ارتباط برقرار کند و بتواند در آن جامعه زندگی کند باید ایفای نقش‌های گوناگون اجتماع را فراگیرد. این فرآیند از طریق منش متقابل با دیگران صورت می‌گیرد.

ساموئل کینگ، اجتماعی شدن را آن کیفیتی می‌داند که بر اثر آن انسان بدل به عضو فعال جامعه‌ای می شود که در آن به دنیا آمده است.

به طور کلی جامعه شناسان اصطلاح جامعه پذیری را در وصف فراگردی به کار می برند که مردم از طریق آن خو گرفتن با هنجارهای اجتماعی را می‌آموزند و دوام جامعه و انتقال آن را از نسلی به نسل دیگر امکان پذیر می‌سازند (نیازی، ۱۳۸۴  : ۱۸۳).

جامعه‌پذیری فرایندی است که به دنبال آموزشهای عام اعم از آموزش رسمی و غیر رسمی به افراد به دست آمده و موجب قوانین رفتاری هر جامعه و همۀ انتظارات فرهنگی آن، در کل شخصیت روانی افراد، با توجه به مشارکت آنها در نظام آن اجتماع می‌گردد و این قوانین و انتظارات را بر شخصیت فرد حک می‌کند (دفلور و دنیس، 1383: 637).

خانواده اولین گروه اجتماعی است که فرد بدان ملحق می‌شود و اولین کارگزار جامعه‌پذیری در زندگی کودک است. کودک زبان را در خانواده می‌آموزد، ارزش‌ها و قواعد اخلاقی را یاد گرفته و روابط اجتماعی با دیگران را می‌آموزد (شارع پور، ۱۳۸۷ :۳۱۶) اما از آنجا که نظام‌های خانواده بسیار متفاوت هستند، دامنه ی تماس‌هایی که کودک تجربه  می‌کند به هیچ وجه در فرهنگ های مختلف یکسان نیست و ماهیت روابطی که میان مادران و کودکان‌شان برقرار می‌شود تحت تأثیر شکل و نظم و ترتیب تماس آن‌ها قرار می‌گیرد (گیدنز،۱۰۴:۱۳۸۴). خانواده را می‌توان مانند فیلتری دانست که عقاید، ارزش‌ها و نگرش های مربوط به فرهنگ جامعه را به شیوه ی بسیار اختصاصی و انتخابی به کودک ارائه می دهد (شارع پور، 1387).

گروه همالان یکی دیگر از عوامل اجتماعی شدن است. گروه‌های همالان گروه‌های دوستی همسن هستند و کودک از طریق عضویت در این گروه‌ها زمینه‌ی کنش متقابل متفاوتی را درک می‌کند که در آن می‌تواند قواعد رفتار را مورد آزمون و کاوش قرار دهد. مدرسه نیز آینه‌ی ارزش‌های حاکم بر جامعه و به تعبیری منعکس‌کننده‌ی ساختار ارزش‌های آن است و یکی دیگر از عوامل اجتماعی شدن است (سیدی، 1392: 8و9). رسانه‌های همگانی و یا وسایل ارتباط جمعی هم از دیگر عوامل اجتماعی شدن است. رسانه‌ها در زندگی روزمره‌ی ما نفوذ می‌کنند و محیطی را به وجود می‌آورند که در آن هویّت‌ها شکل می‌گیرند. تجربه‌ی شخصی با تجربه‌ی رسانه‌ها ترکیب می‌شود و ما زندگی فردی خود را تحت نفوذ هدایت‌کننده نهادهای قدرتمند بنا می‌کنیم. رسانه‌ها زندگی شخصی و فعالیت‌های عمومی را به یکدیگر پیوند می‌زنند و آگاهی ما را شکل می‌دهند (اختر‌شهر، 1390)

5-5 کیفیت زندگی جهانی (مدل تلفیقی کیفیت زندگی)

این نظریه نظریه ای کلی است شامل سه بعد اساسی ذهنی، وجودی  و عینی. کیفیت ذهنی زندگی به معنی احساس لذت و رضایت فرد از زندگی است. فرد شرایط و احساسات و عقایدش را به صورت شخصی ارزیابی می کند. کیفیت وجودی زندگی احساس لذت فرد از زندگی در سطحی عمیق‌تر است. در این دیدگاه فرض بر این است که فرد ماهیتی عمیق‌تر دارد و شایسته‌ی احترام است و می‌تواند منطبق با ماهیت خود زندگی کند. کیفیت عینی زندگی، تحت تأثیر فرهنگی است که مردم در آن زندگی می‌کنند. در واقع دنیای پیرامون، لذت بخش بودن زندگی فرد را تعیین می‌کند (رضوانی و دیگران،306:1392).

6-5 کیفیت زندگی اجتماعی

طبق این نظریه، کیفیت زندگی عبارت است از شرایطی که شهروندان در آن قادر به مشارکت در زندگی اجتماعی و اقتصادی جامعه اند؛ به صورتی که توانایی بالقوه‌ی آن ها نیز بهبود یابد. بنابراین کیفیت زندگی در جامعه زمانی بالاست که شهروندان به سطحی قابل قبول از تأمین اجتماعی- اقتصادی، ادغام اجتماعی، زندگی در اجتماعات منسجم و دارای همبستگی اجتماعی و توانمند سازی اجتماعی دست یابند.

تأمین اجتماعی- اقتصادی شرایطی است که افراد در آن از امکانات کافی برخوردارند. این موضوع به دستاوردها و اقدامات حمایتی جامعه و نظام‌ها و مؤسسات اجتماعی بستگی دارد، که زمینه‌ی فرآیند خود‌تحققی افراد را فراهم می‌آورند. ادغام اجتماعی شرایطی است که افراد درآن قادرند به نهادها و روابط اجتماعی دسترسی داشته باشند. این موضوع به مشارکت و فرآیند ادغام در هویت­های جمعی و واقعیت‌هایی که خود‌تحققی را محقق می‌کند بستگی دارد. همبستگی اجتماعی مبتنی است برهویت‌ها و ارزش‌ها و هنجارهای مشترک، که از یک سو با انسجام هویت‌های جمعی ارتباط دارد و از سوی دیگر با فرآیندی که شبکه‌های اجتماعی و زیرساخت‌های اجتماعی این شبکه‌ها را ایجاد و پشتیبانی می‌کند. توانمندسازی اجتماعی نیز شامل قابلیت‌های شخصی افراد و توانایی فعالیت آن‌ها از طریق روابط اجتماعی است (غفاری و امیدی،59:1387-57).

7-5 نظریه کارکردگرایی

اساس نظریه کارکردگرایی این است که هر کل مرکب از اجزایی است که به نحو خاصی با هم ترکیب شده اند و حتی اگر هر دو بخش یعنی اجزا و کل دچار تغییر و دگرگونی هم شوند باز هم به حفظ و ثبات کل کمک می‌کنند.کارکردگرایان نظام اجتماعی را دارای تعادل می‌دانند، این امر سبب می‌شود که آن‌ها به وحدت اجزا اهمیت دهند، در نظر آنان کل و اجزا متشکله با یکدیگر در آمیخته، به وفاق رسیده، هویت واحدی پیدا کرده اند.

بنیان کارکردگرایی بر این واقعیت استوار است که کلیه سنن و مناسبات و نهادهای اجتماعی دوام و بقایش به کار یا وظیفه ای بستگی دارد که در نظام اجتماعی یعنی کل بر عهده دارند. آنچه مطرح است فایده و سودمندی آن ها در کل نظام است، زیرا مبادله را تسهیل می‌کنند.

معمولا از امیل دورکیم به عنوان بنیانگذار کارکردگرایی عصر جدید نام می‌برند، اما آسان می‌توانیم داروین، مالتوس، مارکس و اسپنسر را نیز از مؤسسان کارکردگرایی به شمار آوریم. مفاهیم بنیادی دورکیم علی رغم انتقاد از اسپنسر شباهت بسیاری به نظریه ی اندام پارگی دارد:

_جامعه پدیده ای در نفس خود و مستقل است و نمی‌توان آن را به اجزاء تشکیل دهنده اش بازگرداند.

_دورکیم کل را از نظر علی مقدم می‌شمارد و اجزاء را برآورنده‌ی عملکردها، نیازها و خواسته‌های کل می‌داند.

_استفاده‌ی مدام از مفهوم نیازهای کارکردی ناشی از این است که دورکیم نظام‌های اجتماعی را در مضامین به هنجار و مرضی مورد مطالعه قرار می‌دهد.

-نظام‌های اجتماعی را با مفاهیم « به هنجار» و «مرضی» سنجیدن و پیش کشیدن پای مفاهیم عملکردی بدین‌جا می‌انجامد که نظام‌ها دارای تعادلی هستند که کارکرد به هنجار جامعه را ممکن می‌سازند (توسلی، 1389: 201-204).

8-5 نظریه کنش متقابل نمادین

نظریه‌پردازان نظریه‌ی کنش متقابل نمادی هیچ تعبیر و تفسیر کلانی برای جامعه ارائه نمی‌دهند، زیرا «جامعه» و «دولت» و «نهادهای اجتماعی» از نظر این دیدگاه، مفاهیم انتزاعی و ذهنی هستند و در مقابل، کنشگران و کنش متقابل آن‌ها موضوعات واقعی‌اند و آن‌ها را می‌توان مستقیماً مطالعه کرد. تصور اساسی در این نظریه کنش متقابل بین افراد است به جای این‌که به شبکه‌ی روابط اجتماعی و یا ساخت‌های اجتماعی معطوف باشد. نظریه‌ی کنش متقابل نمادی بر این مسئله متمرکز شده است که مردم چه معناهایی را برای کنش متقابل با دیگران یافته‌اند، چگونه این معانی ایجاد شده‌اند و چگونه دیگران به این معانی پاسخ می‌دهند، چگونه افراد با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند، در جریان کنش و واکنش، چگونه پاسخ مناسب نسبت به یکدیگر تولید می‌شود و چگونه مردم دنیای اطرافشان را معنادار می‌سازند. نظریه‌ی کنش متقابل نمادی، بصیرت و بینش چشم‌گیری را در راه توسعه و تکامل شخصیت و رفتار انسانی به ارمغان آورده‌است، اما در مورد مطالعه‌ی گروهی بزرگ و نهادهای اجتماعی کمتر توانسته کمک کند (آزادارمکی، 1386: 17 و 18).

اصول بنیادی نظریه‌ی کنش متقابل نمادین را می‌توان موارد زیر برشمرد:

-انسان‌ها برخلاف جانوران پست‌تر، استعداد تفکر دارند.

– استعداد تفکر با کنش متقابل اجتماعی شکل می‌گیرد.

– در کنش متقابل اجتماعی، انسان‌ها معانی و نمادهایی را یاد می‌‌گیرند که به آن‌ها اجازه می‌دهند تا استعداد انسانی‌شان را برای تفکر به کار اندازند.

– معانی و نمادها انسان‌ها را قادر می‌سازند که کنش و کنش متقابل و متمایز انسانی را انجام دهند.

– انسان‌ها می‌توانند معانی و نمادهایی را که در کنش‌ها و کنش‌های متقابل‌شان به کار می‌برند بر پایه‌ی تفسیری که از موقعیت می‌کنند، تعدیل یا تغییر دهند.

-انسان‌ها تا اندازه‌‎ای برای آن می‌توانند معانی و نمادها را تغییر و تعدیل دهند که توانایی کنش متقابل با خودشان را دارند، زیرا این توانایی به آن‌ها اجازه می‌دهد که راه‌های امکان‌پذیر کنش را بیازمایند، مزایا و عدم مزایای نسبی آن‌ها را سنجیده و سپس یک راه را برگزینند.

– الگوهای در‌هم تنیده کنش و کنش متقابل، گروه‌ها و جوامع را می‌سازند (ریتزر، 1374: 281 ).

9-5 نقش جامعه پذیری بر کیفیت زندگی

افراد از طریق اجتماعی شدن، هویت اجتماعی خود را می یابند و نحوه ی زندگی در جامعه را فرا می‌گیرند از سوی دیگر اجتماعی شدن امور اجتماعی را تنظیم می‌کند و به تداوم زندگی اجتماعی کمک می‌کند.

جامعه‌پذیری جریان کنش متقابل اجتماعی است که از طریق آن مردم شخصیت خود را به دست می‌آورند و شیوه‌ی زندگی جامعه‌ی خود را می‌آموزند. جامعه‌پذیری یک نقطه‌ی اتصال ضروری بین فرد و جامعه است؛ نقطه‌ی اتصالی که حیاتی است و خود و جامعه بدون آن نمی‌تواند ادامه حیات دهد. جامعه‌پذیری فرد را به آموختن هنجارها، ارزش‌ها، زبان‌ها، مهارت‌ها، عقاید و الگوهای فکر و عمل که همگی برای زندگی اجتماعی ضروری هستند، قادر می‌سازد. جامعه‌پذیری، جامعه را به بازسازی خود از لحاظ اجتماعی قادر می‌سازد و بدین ترتیب استمرار آن را از نسلی به نسل دیگر تضمین می‌کند (محسنی، 1387: 124)

کسب مهارت های اجتماعی یکی از عناصر اجتماعی شدن آدمی در کلیه فرهنگ‌ها است ودر دو سه دهه‌ی اخیر مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است. جانسون وجانسون شش پیامد سودمند آموزش مهارتهای اجتماعی را نقل کردند: 1- رشد فردی و هویتی، 2- موفقیت‌های شغلی، 3- بهبود کیفیت زندگی، -4 سلامت فیزیکی، 5- سلامت روانی (رشد عزت نفس، خود مختاری، کاهش اضطراب، افسردگی، ناکامی) و 6- توانایی رویارویی با استرس(مستعملی، حسینیان و منور یزدی،439:1384).

به واقع می‌توان گفت که فرآیند اجتماعی‌شدن اهداف بنیادینی را پیگیری می‌کند که از خلال این اهداف، فرد مهارت‌هایی را می‌آموزد که به بهبود کیفیت زندگی او کمک می‌کند. فرد باید مهارت‌هایی که برای زندگی کردن در یک جامعه لازم‌است  یاد بگیرد. با یادگیری این مهارت‌هاست که شخص به آرزوها و اهداف خود در جامعه‌ دست پیدا می‌کند. فرد باید در این راستا یک‌سری از آموختنی‌ها را بیاموزد برای مثال دست زدن به معاملات بزرگ و ثروتمند شدن را به درستی بیاموزد. نقص در این زمینه، فضا را برای خروج از فرآیند جامعه‌پذیری مساعد می‌کند و رفتار به هنجار را به رفتار ناهنجار بدل می‌کند.

هدف دیگر اجتماعی‌شدن، فراگیری اصول مرتبط با نظم و انضباط روزمره است که در حکم مهارت‌های اصلی برای زندگی در جامعه هستند یعنی فرد باید روش‌های شستشو، شیوه‌های خوردن و آشامیدن و… فرا بگیرد. اهداف دیگری که جامعه‌پذیری مدنظر دارد این است که نیازهای جسمانی و احتیاجات فرد تأمین شود و شخص هم ارزش‌ها و باورداشت‌های جامعه را درونی کرده و ملکه ذهن خود سازد (محسنی، 1387: 124و125).

جامعه‌پذیری با پیگیری اهدافی که شرح داده شد به نتایجی منتهی می‌شود که به زعم جرج هربرت مید می‌توان آن را توانایی پیش‌بینی انتظارات دیگران از ما و شکل دادن به رفتارمان بر طبق آن‌ها دانست. استدلال مید در این‌باره چنین است که این توانایی از طریق نقش‌پذیری به‌دست می‌آید؛ یعنی وانمود کردن به پذیرش نقش دیگران و یا عملاً پذیرش نقش آنان به طوری که شخص بتواند دنیا و خویشتن خود را از چشم آنان ببیند. در دوران کودکی، ما فقط قادر به درونی کردن انتظارات افراد خاصی همچون والدین هستیم، اما هم‌چنان که بزرگ‌تر می‌شویم به‌تدریج می‌آموزیم که انتظارات عام دیگری، یعنی به طور کلی گرایش‌ها و نظرگاه‌های جامعه را نیز درونی کنیم (محسنی، ۱۳۸۷: ۱۲۸).

در پایان می توان این‌گونه گفت که در کیفیت زندگی جهانی بر این موضوع اشاره می شود که فرد باید از زندگی رضایت داشته باشد و از آن لذت ببرد و تمرکز هم بر جنبه های ذهنی و وجودی و هم بر جنبه‌ی عینی است. وقتی که فرد در فرآیند جامعه پذیری قرار می‌گیرد، این فرآیند اهدافی را دنبال می‌کند که همان‌گونه که پیش‌تر آمد یکی از این اهداف تحقق آرزوها و آرمان های فرد است. از سوی دیگر جورج هربرت مید در فرآیند جامعه پذیری بر این امر تاکید دارد که درونی کردن انتظارات دیگری سبب می شود زمینه را برای ارزیابی خود و سپس درک خود فراهم کنیم (همان). امری که در ابعاد وسیع‌تر می‌تواند به شناخت فرد از خود و همین طور دیگری و رفتارها و تفکرات مناسب درباره‌ی خویشتن یاری رساند و بر این پایه احترام شکل بگیرد.

6- جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

 

در دهه‌های اخیر مفهوم وسیع‌تری از سلامتی به‌وجود آمده است که شامل بهبود کیفیت زندگی است و سلامتی از ضروریات آن است. بهبود کیفیت زندگی در افرادی که از سلامت جسمی برخوردار نیستند به یک هدف بازتوانی بدل شده است. گروهی از این افراد نابینایان هستند که ناتوانی جسمی آن‌ها کیفیت زندگی‌شان را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد اما به طور کلی کیفیت زندگی یک فرد را خصوصیات زمینه‌ای او یعنی وضعیت اجتماعی، فرهنگی و محیطی وی می‌سازند.

ریشه‌ی تمام این خصوصیات به خانواده‌ی فرد، مدرسه، گروه همالان، رسانه های ارتباط جمعی بر می گردد که کارگزاران جامعه پذیری هستند. هدف اصلی تحقیق حاضر در اینجا نمود پیدا می‌کند که به دنبال سنجش نقش جامعه‌پذیری بر کیفیت زندگی نابینایان است. نتیجه‌ نشان می‌دهد که کارگزاران جامعه‌پذیری در طول زندگی فرد ارزش‌ها، هنجارها و درواقع الگوهای رفتاری جامعه را به وی منتقل می‌کنند و مسیر زندگی را برای او مشخص می‌کنند و راه‌های تحقق آرزوها و اهداف مقبول و پسندیده‌ی جامعه را نیز عنوان می‌کنند. افراد هم در کنش‌هایشان هر روز انتظارات دیگران از خود و انتظارات خود از دیگران را مشخص‌تر می‌کنند و نتیجه‌ی آن چیزی نمی‌شود جز این‌که فرد در حین زندگی در فرهنگی که در آن پرورش یافته، میزان رضایت و لذت‌اش از زندگی و در نتیجه کیفیت زندگی‌اش  تعیین می‌شود.

 

[1]عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشکده علوم انسانی دانشگاه کاشان. n_nikkhah_gh@mail.kashanu.ac.ir

[2]کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی دانشگاه کاشان. پست الکترونیکی shiva.bozorgy@gmail.com

[3]کارشناسی ارشد مطالعات فرهنگی دانشگاه کاشان. پست الکترونیکی farzanehb1369@gmail.com