سلام به همگی! چطورین آیا؟ من که فعلا حسابی آرومم! چرا؟ الآن میگم!
اول یه سوال، میگم میشه اینجا یه چیزی نوشت که هیچی نباشه؟ یعنی نه شعر و متن، نه خاطره و نه گزارش و اطلاعرسانی و آموزش و… فقط حرف باشه! حرف، حرف حرف و دیگر هیچ!
آهان خوب میبینم اینجا گزینه ای هم به نام صحبتهای خودمونی موجوده، پس بزن بریم!
با استعانت از پریسای متعال، سخنانم رو با نق آغاز میکنم!
آقا یکی به من بگه این قفسه ی من هر چند وقت یک بار چش میشه که میزنه سرش و هییییچییی نمیتونم آپلود کنم؟؟؟ یعنی حتی یه فایل کوچولو؟؟ الآنم باز همونجوری شده و خوب بگم که شدیدا دارم حرص میخورم که هم کلاسای زبانم مونده و هم چندتا کتابی که توی نوبت گذاشتم تا اینجا آپلود کنم.
راستی کتابای قبلی خوب بودن اونایی که دانلود کردین؟ حالا خوب باشن یا نباشن من که میذارم شااااید قرنها بعد یکی استفاده کرد و گفت روحش شاد خخخ.
بگذریم، من قفسه میخوام، میخواااااااام!
این از این!
حالا ادامه ی ماجراهای من!
این روزا حسااابی هم زندگی به کام منه و هم من رفیق خوبی واسش هستم! قطعا یک دوره غمگین بودن منو یادتونه که همه جا هم بروزش میدادم، شورش در اومده بود اما دست خودم نبود. نمیتونستم چیزی رو نشون بدم که نبودم، اون روزا تاریک بودن دنیام فقط یه بازی با واژه ها نبود، از هر حقیقتی حقیقیتر و ملموستر بود. روز به روز بیشتر توی باتلاق یاس فرو میرفتم، زمین و زمان دست به دست هم داده بودن تا نجاتم بدن، اما خودم نمیخواستم.
تا اینکه یه جایی که نفهمیدم کجا، یک دفعه احساس کردم از خواب بیدار شدم و تاریکی تموم شده. همه جا پر شده بود از روشنایی صبح امید.
اولش ترسیدم که نکنه این حال خوب خیلی زود رهام کنه، اما به ترسم غلبه کردم و چسبیدم به همون حال خوب و با همون فرمون اومدم تا به امروز رسیدم.
الآنم نمیگم غم نیست، تاریکی نیست، همونطور که در جریانین من یک عدد فرزان خانم هستم با مارک دیوونه بازیهای مخصوص خودم، گاهی آفتابی ام، گاهی هم تاریک و ابری و بارونی. اما در هر حالی اون نور امیده توی وجودم سو سو میزنه و نمیذارم دیگه خاموش بشه.
آهاااان راستی یه هوراااااای گنده!
آقا من بعد استرس فراوانی که برای تکمیل گزارشات کارآموزی و آزمون اختبارم داشتم، بلاخره از این لحاظم روی خوش زندگی رو دیدم هاها!
گزارشام رو که تکمیل کردم ولی یه قسمتش که نظر کارآموز هست و تجزیه و تحلیل میخواد رو….. خخخ یه جورایی حسش نبود و نمیومد، اما ناگهان و بیخبر اون حس هم به سراغم اومد و ظرف 2 روز مشقام رو مثل یه دختر خوب نوشتم و هفته آینده تحویل میدم.
آزمونمم که… انگار به این زودیا قرار نیست باشه، پس از اونجایی که بنده درسامم مثل یه شاگرد خود شیرین از قبل خوندم، این روزا بدون استرس نشستم توی خونه و پام رو انداختم روی پام و با گروه تلگرامم عشق میکنم!
کدوم گروه؟؟؟
گروه هواداران عمو رضا که 2 ماهه عضوشم دیگه! سایت عمو اول از هواداران عضوگیری کرد، بعد از اعضای سایت کانونی به نام کانون هواداران تشکیل شد و حالا اعضای کانون توی یک گروه تلگرامی عضون.
از مزایای کانون هواداران هم علاوه بر هدایای ویژه، کارت عضویت هست. قراره به زودی گردهماییها با حضور عمو شروع بشه و توی این قبیل مراسم فقط کسایی که کارت عضویت دارن میتونن حضور داشته باشن.
حالا منم و یه کارت عضویت و لحظه شماری برای اولین گردهمایی و دیدار با عمو و… وااای فکرشم دیوونم میکنه!
حالا دیدین همون فرزان همیشه بارونی و غمگین چند وقت پیش، حالا چقدر همه چیز واسش عوض شده و لحظه هاش پر از بهار و لبخند پر مهر خدا شده؟
از ته قلبم حال خوب و آرامش رو واسه هر کسی که الآن حال خودش و دلش خوب نیست میخوام، اما باور کنین تا خودمون نخوایم نمیشه.
دوستون دارم و این یه تعارف نیست، همه ی زندگی منه
لحظاتتون سرشار از لبخند خدا!
۳۵ دیدگاه دربارهٔ «دنیای این روزای من!»
سلاااام و درووود بر آبجی فرزااانه میبینم که حسابی شااااد هستید
راستی چطوری آیا
خویش میگذره آیا
خب این قد نق نزن که پیر میشی پوستت چروک میشه وااالاا حالا به هر حال حل میشه این مسئله ی قفسه و تو بازم آپلود میکنی اون درسا و آموزشا و کتابای خوبت رو
وااای چه قد هم خوب که مشقات رو نوشتی و درسات رو هم خوندی انشالله که در اختبار هم موفق باشی و بشی یکی دیگه از خانم وکیلای خوب محله
به هر حال مرسی بابت این مطلب عالی
روزت خوش ایام به کام و شیرینی هم چو تعم شربت خاک شیر و خدا نگهدار
آخ جووون اول شدم یااالااا آبجی مدال طلای فرد اعلای من یادت نره که بهم بدی روز خوش و بااای
چشم اینم مدال، برو حالشو ببر
سلام احمد. من هیچ وقت پیر نمیشم خخخ همیشه یادت باشه. ممنونم از حضورت، همیشه شاد باشی!
سلام غزل.
قفست که مطمئنم تقصیر پریساست. باید بری یقه اونو بگیری و یه مشت بزنی زیر چونه اش تا درست بشه. خب این از قفسه.
بعدش هم زود بگو ببینم کارت رو از کجا باید گیر آورد که خودم شدید می خوامش.
امیدوارم که همیشه روزهای خوشی رو زندگی کنی و هیچ وقت بارونی نباشی.
شاد باشی.
چی گفتم من.
اصلاح می شود: امیدوارم که همیشه روزهای خوشی رو بگذرذونی و شاد باشی.
این غلط هم تقصیر پریساست. حالا یه مشت هم من حواله می کنم واسش.
الفرااااااار.
خخخ منم یه مشت دیگه
سلام وحید. تمام بدبختیا زیر سر پریساست خخخ.
کارتم باید اول عضو سایت عمو و بعدم عضو کانون هواداران بشی تا کارت واست صادر بشه
سلام فرزان جان
چقدر خوب که همه چی آرومه
یه آرزو هم برا شما: امیدوارم خیلی زود بتونی رضا صادقی(عمو رضات)رو ببینی و شادیت مضاااعف بشه!
سلام ریحان جان. ممنون از آرزوی قشنگت خخخ خدااا کنههه
ممنونم از حضورت، شاد باشی!
چقدر حرف میزنی! سرم رفت!
بی ادب
سلاااااااااام غزل جان خوب و خوش و سلامت و سر حال و قبراق باشی همیشه و ابرهای بارانی و غم و غصه ها همیشه ازت دور باشن خخخخ میگمااااااااا وکیل نق نقو به درد زباله دان محله میخوره خخخخ نیست که خودم ادامه تحصیل ندادم برا همین میگم از نق زدن به دور هستم وگر نه من در حال نق زدن دست راستم را هم تکون میدم خخخخ
سلاااام شیده عزیز. بابا جای نق داره دیگه، اعصاب ندارم کلی فایل رو دستمه!
خخخ ممنونم از حضور عزیزت و همیشه بخندی
سلام
خب من قفسم فعلا که مشکلی نداره و مثل یه قفسۀ خوب به حرفام گوش میده. بیست میلیون میگیرم برای یه شب اجاره میدم! نبود؟
نازنین؟؟؟؟ ۲۰ میلیون یه کم کمه فکر میکنما!
سلام غزل. اول خودت و وحید وایستید۱سطل آب سر جفتتون بریزم بخندم، خوب حالا شد! غزل برند نق اینجا مال خودمه به جان خودم هیچ کسی نمی تونه جعلش کنه صاحب امتیاز نق منم رسما می کشمت! وحید چیچی رو تقصیر پریساست به جان خودم کلید قفسه این دست من نیستش به من چه؟ ای بابا! ایناهاش نازنین اینجاست اصلا این نازنین رو بگیریدش تمامش تقصیر ایشونه عمدا کلید قفسهت رو زده ناقص کرده که قفسه خودش رو بهت اجاره بده پول ازت بگیره! شکلک تهمت آشکار در عصر متمایل به شب به نازنین! میگم بچه ها الان تهمت زدم بهش آیا؟ به نظر شما بیاد این رو ببینه شوتم می کنه چیزستان آیا؟ من همچنان حرف دارم ولی به نظرم بدک نیست۱خورده فرار کنم باقیش باشه بعدا میام. من رفتم تا بعد! من رفتم تا بعد! من رفتم تا بعد! شکلک فراااآاااآاااآاااآااار شاد باشید!
پریسا چرا الکی خرابکاری خودتو میندازی گردن دیگران؟ نازنین بیچاره که داره لطف میکنه خودت بیا اعتراف کن چیکار کردی
قفسه برا چی میخوای؟ برا دیوونه بازی؟
شکر که خوب دی و همینطور بمان
اگر کتاب بلدی که گذاشتم رو دانلود کنی اسمتو میذاریم کیانا
کمه؟ خب سی میلیون خیرشو ببینی!
کلیه م رو بفروشم فکر کنم بتونم اجاره بهای یه شب رو بدم
خب پس با چند موافقید؟ بگید تا به تفاوق، نه تفافق نه نشد تواوق بازم نشد خخخ. همون توافق برسیم خخخ.
نه فقط طلاق. مهرم حلال جونم آزاد. ما عمرا تفاوق؟ نه چیزه، تهافم، یعنی همون تفاهم نداریم
هان! طلاق کجای کار بود؟
با این حساب معامله مون نشد برم دنبال یه مشتری خوب بگردم.
عمرا پیدا نمیشه
نازنین طلاقش بده این درست نمیشه
کیانا باز تو کار بزرگترا دخالت کردی؟
سلام سلااااام غزل.
خب این خییییییلی عالیه که حالت خوبه.
خوشحالم برات.امیدوارم همیشه شاد باااااشی.
راجعبه قفسه هم باید بگم همونطور که اشاره شد شک نکن تقصیر پریساست.خخخخ
موفقتر باشی عزییییزم.
سلام نیایش جان. خخخ پریسا اعدام باید گردد.
ممنونم از حضورت، شاد باشی همیشه
ما از این رسما نداریم! حرف نباشه! طلاق بی طلاق!
همینی که من میگم وگرنه میکشمت
درود
امید به روزی که دل مونده های ما نا بیناها و کم بینا ها
به سرانجام برسه و و
به نور مطلوب زندگی لبخند بزنیم
و و و و و و و
خوش باشی همیشه غزل جان
بدرود
درود. خوشحالم از خوشحالیت. ولی خیالت راحت که تو نق زدن به گرد پای پریسا نمیرسی. خَخ یعنی هیچکی نمیرسه.
با این اوصاف, امیدوارم روزی بیاد که واقعاً همگی هم در آرامش و هم در آسایش باشیم.
استوار باااااشی.
غزل فرزان جونم واقعا انرژیک بود پستت خیییلی
خوشحالم از خوشحالیت
از حس خوبت
و امیدوارم همیشه همیشه دلت شااد شاد باشه
شکلک رفتی همایش من رو هم به عنوان همراهت ببر دوست دارم بیام خب مگه اشکال داره حتی صدای عموی شما رو هم تشخیص نمی دم وووووی چقدر من بی ذوق و سلیقه موسیقیایی هستم هعععی