درود بر دوستان عزیزه گوشکنی
یه متن برام ارسال شد
بعد از خواندنش خیلی منو به فکر برد
تصمیم گرفتم برای دوستانم بزارمش
.
.
.
قرار بود پارچه ی کت و شلواری اهدایی به مدرسه،
میان شاگردان قرعه کشی شود.
معلم گفت تا هر کس نامش را روی کاغذ بنویسد تا قرعه کشی کنند.
وقتی نام حسن درآمد، خود آقا معلم هم خوشحال شد.
چرا که حسن به تازگی یتیم شده و وضع مالی اش اصلا خوب نبود.
وقتی معلم به کاغذ اسامی بچه ها نگاه کرد؛
روی همه ی آنها نوشته شده بود: حسن…
بیاین مهربانیهای صادقانه ، کودکی هایمان را از یاد نبریم”
.
مرسی که خوندین
بدرود
۲۰ دیدگاه دربارهٔ «کودکیمون کجا رفت»
سلام
وای خیلی قشنگ و آموزنده بود
من این جور احساسات را تحسین میکنم
چه خوب بود همه ی ما فدا کاری را از بچه ها می آموختیم
دست شما درد نکنه که ما را به فکر وا داشتید
در ضمن اول شدم
موفق باشید.
درود بر دوست گرام
لطف دارید
حضورتون
موفق باشید
ممنون از
ببخشید جواب کامنتتون به هم ریخت
ممنون از حضورتون
خدایا، به راستی که تو بزرگتر از آنی که وصف شوی.
درود بر خانوم جوادیان
کامنتتون لایک
موفق باشید
سلام.
منم از هر گونه مطلبی که با زبان ساده و کودکانه آموزش داده بشه کاملا موافقم و به همین دلیل اگر بخواهم چیزی یاد بگیرم سر وقت کارتونهای قدیمی میرم.
چون فکر میکنم خیلی ساده و آموزنده هستند.
درود بر sverige عزیز
با نظرتون موافقم
من عاشقه دنیا ی کودکام
یه دنیا ی ساده بدونه دروغ و دو رنگی
موفق باشید
اگر کودکی در کودکی کودکی نکند کودک میماند .
درود فرامرز عزیز
لایک
مرسی که آمدی
موفق باشی
بدرود
پا به پای کودکی هایم بیا،کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن،باز هم با خنده ات اعجاز کن
پا بکوب و لج کن و راضی نشو،با کسی جز عشق همبازی نشو
بچه های کوچه را هم کن خبر،عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی،با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان،لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم،در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما،قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادربزرگ،ماجرای بزبز قندی و گرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت،خنده های کودکی پایان نداشت
هر کسی رنگ خودش بی شیله بود،ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر،همکلاسی ! باز دستم را بگیر
مثل تو دیگر کسی یک رنگ نیست،آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
حال ما را از کسی پرسیده ای،مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
حسرت پرواز داری در قفس؟،می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
سادگی هایت برایت تنگ نیست؟رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
رنگ دنیایت هنوزم آبی است؟،آسمان باورت مهتابی است ؟
هر کجایی شعر باران را بخوان،ساده باش و باز هم کودک بمان
باز باران با ترانه،گریه کن،کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
ای رفیق روز های گرم و سرد،سادگی هایم به سویم باز گرد!
کودکیمون رفت زیر آوار دروغ هایی که بابا مامان یادمون دادند گفتند هستیم ولی بگو نیست.
کودکیمون رفت که دیگه به خاطر راست گفتن اینکه ما پدرمون کارگره کسی به ما نخنده.
کودکیمون رفت توی پستوی راستی ها و درستی ها مخفی شد و جا خوش کرد.
کودکی رفت تا بچه های خیابونی دستفروش؛ در مقابل ما گرگ های بزرگ پر ادعا، کلاه سرشون نره.
سلام
خیلی قشنگ بود و آموزند ای کاش ما هم از بّچه ها یاد میگرفتیم به امید روزی که ما هم چنین ما هم چون بّچه ها قلبی ساف و پاک داشته باشیم
nice
like
good
bist
mers
hi and bye
مردانگی رو در وجود پسر بچه ای دیدم که برای اینکه دوست فقیرش خوراکی هایش را بخورد، نقش فروشنده را بازی کرد.
,hdddd ,hruq [hgf f,n lved hc \sj [hgfj,k.
وایی ببخشید از شدت انگلیسی خوندن مخم هنگ کرده واقعً پستتون جالب بود
واقعا ممنونم آریا خیلی برام جالب بود کاش باندازه ی بچگیامون بزرگ بودیم
درود بر آریااااا خیلی پر احساس بود
مهربانی را وقتی دیدم که کودکی می خواست اب شور دریارا با آبنباتش شیرین کند
کودکیمون!: جاش گذاشتیم و خودمون راه افتادیم سمت آینده …..
راستی سلام و عرض ادب, نیستید آقا آریا
اوااا چقدر شما میاید تو تصادفی ها شکلک خوش به حالتون کلا سلیقه م هم همونه یعنی کلا عاشق خودمم خخخ …..
پست قبلی می گفت زندگی معرکه همت ماست یعنی کودکی رفت و رفت … حال رو حواست باشه که اینم میره پیش کودکی ….
بازم سربلند باشید.
کلا خلم نه آیا؟؟؟؟ خخخخ