خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

این هم نخستین پست من

دوستان عزیز سلام.

 

خوب و خوش و سلامت که هستید انشا الله؟

 

بالاخره اسباب کشی با همه ی درد سراش تموم شد و به من این فرصت رسید تا به عنوان هم محله ای جدید بیام و خدمتی هر چند ناچیز داشته باشم.

آخه میدونید بالاخره باید مدتی صرف میکردم تا خوب کوچه پسکوچه های اینجا رو یاد بگیرم.

به خاطر همین کمی دیر خدمت رسیدم.

 

من دوست ندارم تنها   استفاده کننده باشم.

 

میخوام به عنوان اولین پست یکی از شعرهامو براتون بذارم که امیدوارم یا نشنیده باشید یا اگه هم شنیدید منو ببخشید و   لذت ببرید

       دیروز

 

من خسته ام از کوچه های تنگ دیروز

از واژه های کهنه بیرنگ دیروز

 

تا استخوانم میرسد این زخم کاری

زخمی که جا جا خورده ام از سنگ دیروز

 

پیراهن از جنس غزل پوشیده ام تا

شاید نباشم لحظه ای هم رنگ دیروز

 

افسوس ابیات قشنگ شعر عمرم

پامال شد در زیر پای لنگ دیروز

عشقم اگر یاری کند من میستانم

فردای خود را بیگمان از چنگ دیروز

 

شاد باشید و موفق

۵۱ دیدگاه دربارهٔ «این هم نخستین پست من»

سلام. خانم علیزاده. خیلی به این محله خوش آمدید. خوشحالم که یه بار دیگه افتخار آشنایی با شما رو دارم. برنامه ای که شما در آن مهمان ما بودید یکی از بهترین برنامه های زندگی ادامه داره بود که پخش شد. بچه های محله هم خیلی استقبال خوبی از اون برنامه داشتن. براتون آرزوی موفقیت روز افزون دارم. ممنون از شعر بسیار بسیار زیباتون.

سلام خانم علی زاده “خب انگار عادت ندارم به شما بگم فریبا خانم”
یعنی کلی خوشحال شدم شما رو اینجا دیدم …. فکر کنم دیروز پریروز هم بود یکی دوتا کامنت ازتون دیدم اون زمان هم خیلی خوشحال شدم “قبلش فقط “فریبا” بودید و هرچند محترم و عزیز ولی “علیزاده” نبودید دیگه البته تو ذهن من 
شعرتون هم جدی عالی بود من که نشنیده بودم یا اگه هم جایی خونده باشم یادم نیست …..

تا استخوانم می‌رسد این زخم کاری …… من می‌ستانم فردای خود را از دست دیروز …..
“رنگ امیدش خیلی قشنگه خیلی ….”

همیشه شاد و امیدوار باشید

نخودی جونم مرسی. مرسی هم از اظهار لطفت و هم از خوندنت. منم وقتی کامنتهای شما رو میخونم کلی کیفور میشم. به خاطر اینکه حقیقی جلوه کنم با اسم و فامیل خودم اومدم. البته میدونم شما هم کاملا حقیقی هستید و خوب میشناسمتون. به هر حال مرسی از لطفت. بینهایت بینهایت

سلام وحید خان. اول اینکه ممنونم از نظرتون. دوم اینکه همیشه باید از دیروز درس گرفت. اگه فراموشش کنیم همش دچار اشتباه میشیم. پس دیروز را مرور کنیم در حالی که امروز را رقم میزنیم و غلطهایمان را تصحیح میکنیم تا فردا که ورقهایمان را بالا میگیریم شاد و راضی باشیم از امتحان. ببخشید که اینجا هم معلمیم گل کرد.

شمس عزیز سلام. بابا شما که رو چشم ما جا دارید. بهترین جا تو دنیا.ممنونم از اظهار لطفت. تو دانشگاه یه استاد داشتیم که خدایش رحمت کنه میگفت ایرانیها یکی در میون شاعرند. شاید شما هم شاعر باشید و خودتون خبر نداشته باشید. ضمنا من نمیتونمشاعر باشم و نمیخوام که برچسب شاعری بخورم. چون خیلی وقته که قطع وحی شدم. برام دعا کنید.

سلام فریبای عزیز.
تبریک میگم بلاخره اومدی. آخجون خودم تنها جدیدی اینجا نیستم!.
چقدر قشنگ توصیف کردی حالی رو که دیروز از سرش گذشت و ویرانش کرد!.
خیلی دلم می خواد زورم برسه یک چیز هایی رو از دیروزم پس بگیرم. کاش میشد!.
شعرت قشنگ بود عزیز. باز هم بگو. بگو تا بشنوم و بنویس تا بخونم.
پاینده باشی!

پریسا جونم سلام و مرسی که خوندی و نظر دادی. عزیزم ناراحت نباش همه ما چیزهایی داشتیم که دیروز ازمون گرفته. اما حالا باید هشیار باشیم که امروزمون دیروز فردامون نباشه. وای خودم هم تعجب کردم از اینهمه فلسفه بافی. ولی واقعا راست میگم.

درود! به محله ی خودت خوش آمده بودی و خوش درخشیدی،‏ امیدوارم مدیر با پتکش سراغم نیاد،خوب برای اطلاعات بیشتر شما-بنده به عرض میرسانم که این محله قبلا یه ملا لغتی داشت که تغییر نام داد و به ملا بونه گیر معروف شد،‏ این محله یه شیطون هم داره که بعضی اوقات پلیس نامحسوس و شهردار هم میشه،‏ ولی خودمونیما-شعر قشنگی گفتی،‏ قشنگ تر از همه به شهر یا روستای جاجا رفتی و به شما سنگ زده بودند و واقعیت را با شعر بیان نمودید،‏ حالا به اولین پست سنجاق شده ی اول محله برید و پست و ‏۶۸‏ کامنتشو با دقت بخونید تا بهتر متوجه منظورم بشوید! راستی ما یه عقرب هم در محله داریم که امیدوارم شما از نیش عقرب در امان بمانید،‏ نیش زدن عقرب نه از بحر کینه است،‏ بلکه ذات عقرب نیش زدن است! ‏

سلام جناب عدسی. ممنونم از اینکه اهالی محله رو بهم معرفی کردید. ولی من از جک و جونور اصلا خوشم نمیاد. همیشه دوست دارم بالاتر از سطح زمین باشم با اینکه عاشق گل وگیاه هستم اما ازین موجودات موذی اصلا خوشم نمیاد. تو رو خدا هوای منو داشته باشید.

سلام پریسیمای گل. ممنونم ولی من واقعا شاعر نیستم چون شاعر کسیه که دایما شعر بگه ولی من هر وقت بهم وحی میشه شعر میگم الآن هم چند سالیه که قطع وحی شدم. به هر حال این نظر لطفتونه عزیزم.

شعر بسیار زیبایی بود بیانگر احساسی انسانی که در نهاد هر موجود انسانی میتوان مشابه این حس را درک کرد شما به خوبی این حس را بازگو کردید بیش از این چه میتوان گفت چرا که باقی دوستان همه چیز را گفته بودند خوش آمد هم یادم رفت عرض کنم قبول نیست از وقت ورود من به این محله یادم نمیآید که چنین استقبال گرمی از چون منی شده باشد شکلک از حسادت ترکیدن از غصه دق کردن و از شدت خشم به خود لرزیدن ولی واقعا خوش آمدید بدون در نظر گرفتن شکلهای بالا

جناب نظری ممنونم صمیمانه از لطفتون.ولی خواهش میکنم یه چیزی بگید که هم من و هم همه هم محله ایها باور کنیم. من که خوب میدونم شما حتی نمیدونید حسادت رو با چه ح و س مینویسند چه برسه به اینکه این صفت رو بخواهید خدای ناکرده داشته باشید. خوشحالم که نظر دادید.یعنی اینکه قابل نظر دادن بود مطلبم

سلام جناب دانا. ممنونم که منو خوندید. بله همینطوره. عصر عصر بیحوصلگی حوصله هاست. نظامی هم میگه که
کم گوی و گزیده گوی چون در
تا ز اندک تو جهان شود پر.
البته من ادعایی مبنی بر در بودن شعرم ندارم. با تشکر.

سلام خانوم علیزاده. بی شک، حضور افرادی چون شما که در عرصه های مختلف از جمله دوبلاژ و سایر حوزه ها فعالیت میکنن، میتونه به محله ی ما وزن بده. شعرتون هم عالی بود. اگر اجازه بدین من هم سروده های یکی از هم کاران خوبم در رادیو ورزش رو تقدیم شما و سایر هم محله ای ها کنم. گر چه قبلا هم یه بار در یکی از کامنت ها گذاشته بودم. اما چون خودم این سروده ایشون رو خیلی دوست دارم. به خصوص وزنش رو یه بار دیگم این جا میذارم. به امید این که خوشتون بیاد. شاعر این اثر، مهرداد محمدی هستش. از مجریان، نویسندگان و شاعران با سابقه رادیو.
نام اثر
خداحافظ گناه کوچک دیروز.

خداحافظ ! گناه کوچک دیروز ، رنج بی شمار حال من سارا
خداحافظ گلم، خوبم، عزیزم، یادگار بوسه های کال من سارا

تو از اول برای من نبودی نه ، گناه از جانب من بود ، آری من
چرا هی بی جهت اصرار می کردم ، می گفتم قلبت مال من سارا

تو، زندانی یک اندوه خواهی شد،به جرم دوستی بامن ـ به جرم عشق
و جرم هر چه آمد بر سر دل بستن، آینده و آمال من سارا

“ تو از اول سلامت، پاسخ بدرود با خود داشت ” گرچه من نفهمیدم
که از اول، برگ برگش زرد بود و تلخ. تقویم امسال من سارا

تمامش صحبت ازغربت،تمامش حرف دلتنگی، دوری و صبوری بود
هر آنچه می رسید از خواجه‌ی شیراز ، پاسخ به سؤال فال من سارا

نمی خواهم،نمی خواهی، تو هم عین من ازپایان این افسانه می ترسی
که این سان می شود حس کرد از تو،سایه ای سرخورده رادنبال من سارا

تو هم عین منی ، قربانی زخم زبان دیگرانی ، بیم داری باز
تو را هم می شود فهمید، از آنچه که می آید بر سر احوال من سارا
خداحافظ ؟! نه،ممکن نیست، شوق با توبودن همچنان درجان من جاریست
خدا نذر قد و بالای ناز تو کند ، این پیکر بی حال من سارا

سلام جناب سرمدی. اول اینکه از اظهار لطف صمیمانه شما سپاسگزارم.
دوم اینکه واقعا من هم به شاعر این شعر به جهت زیبا سرودن این قطعه که واقعا از دل برآمده و قطعا بر دل مینشیند آفرین میگم و هم به حسن سلیقه بینظیر شما.

درود! ای کاش منم بلد بودم شاعری کنم! راستی یادم رفت بگم:‏ ما در این محله یه کودک ‏۱۳ساله هم داریم! راستی گفتی از جک و جونور بیزاری،‏ خوب جک برای عوض کردن چرخهای پنچر ماشین بکار میره و اگه نباشه مشکلات بیشتر میشه! جانور-یعنی هر جاندار زنده ای را جونور گویند،‏ در یکی از کتابهای اول دبیرستان نوشته بود انسان حیوانی ناطق است،‏ پس انسان هم حیوان است هم جانور که شما از آن بیزار هستید،‏ حالا شما از کی و چی بیزار نیستید! راستی شما مرا چقدر میشناسید؟! اشکال نداره،‏ من گاو پیشونی سفید هستم و همه مرا میشناسند،‏ من تا حدود ‏۶‏ ماه پیش در ایستگاه سرگرمی آلاچیق شیطنتهایم را از کودکی تاکنون را مینوشتم! ولی از زمانی ک

جناب عدسی من شما رو خوب خوب میشناسم. نه ببخشید فقط اسم و فامیلتون رو میدونم و آلاچیقهاتون رو هم گاهی اوقات میخوندم. اما جملاتی که گفتید نوعی سفسطه است و در مورد انسانها لا اقل برای من صدق نمیکند

دیدگاهتان را بنویسید