خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

سلام اولین پستم را با شعری دل نشین شروع می کنم

با سلام.
از این که در حال نوشتن اولین پستم در این محله هستم بی اندازه خوشحالم. مطلبی را که انتخاب کردم شاید تکراری باشد اما دلنشین است. به هر حال پوزش میطلبم که وقت گرانقدر عزیزان را گرفتم. برگ سبزی است تحفه ی درویش، چه کند بینوا همین دارد:
نیم شب آواره و بی حس و حال،
در سرم سودای جامی بی زوال.

پرسه ای آغاز کردیم در خیال،
دل به یاد آورد ایام وصال.
از جدایی یک دو سالی میگذشت،
یک دو سال از عمر رفت و برنگشت.
دل به یاد آورد اول بار را،
خاطرات اولین دیدار را.
آن نظربازی و آن اسرار را،
آن دو چشم مست آهووار را.

هم چو رازی مبهم و سربسته بود،
چون من از تکرار او هم خسته بود.
آمد و هم آشیان شد با من او،
هم نشین و هم زبان شد با من او.
خسته جان بودم که جان شد با من او،
ناتوان بودم توان شد با من او.
دامنش شد خوابگاه خستگی،
این چنین آغاز شد دلبستگی.
وای از آن شب زنده داری تا سحر،
وای از آن عمری که با او شد به سر.
مست او بودم ز دنیا بیخبر،
دم به دم این عشق می شد بیشتر.
آمد و در خلوتم دمساز شد،
گفت و گوها بین ما آغاز شد.
گفتمش در عشق پابرجاست دل،
گر گشایی چشم دل زیباست دل.
گر تو زورقبان شوی دریاست دل،
بیتو شام بی فرداست دل.
دل ز عشق روی تو ویران شده،
در پی عشق تو سرگردان شده.
گفت در عشقت وفادارم بدان،
من تو را بس دوست میدارم بدان.
شوق وصلت را به سر دارم بدان،
چون تویی مخمور خمّارم بدان.

با تو شادی می شود غمهای من،
با تو زیبا می شود فردای من.
گفتمش عشقت به دل افزون شده،
دل به جادوی رخت مفتون شده.
جز تو هر یادی به دل مدفون شده،
عالم از زیباییت مجنون شده.
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش،
طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش.
در سرم جز عشق او سودا نبود،
بهر کس جز او در این دل جا نبود.
دیده جز بر روی او بینا نبود،
هم چو عشق من هیچ گل زیبا نبود.
خوبی او شهره ی آفاق بود،
در نجابت در نکویی طاق بود.
روزگار اما وفا با ما نداشت،
طاقت خوشبختی ما را نداشت.
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت،
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت.
آخر این قصه هجران بود و بس،
حسرت و رنج فراوان بود و بس.
یار ما را از جدایی غم نبود،
در غمش مجنون و عاشق کم نبود.
بر سر پیمان خود محکم نبود،
سهم من از عشق جز ماتم نبود.
با من دیوانه پیمان ساده بست،
ساده هم آن عهد و پیمان را شکست.
بیخبر پیمان یاری را گسست،
این خبر ناگه پشتم را شکست.
آن کبوتر عاقبت از بند رست،
رفت و با دلدار دیگر عهد بست.
با که گویم او که هم خون من است،
خصم جان و تشنه ی خون من است.
بخت بد بین وصل او قسمت نشد،
این گدا مشمول آن رحمت نشد.
آن طلا حاصل به این قیمت نشد.
عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست،
با چنین تقدیر تدبیر نیست.
از غمش با دود و دم همدم شدم،
باده نوش غصه ی او من شدم.
مست و مخمور و خراب از غم شدم،
ذره ذره آب گشتم کم شدم.
آخر آتش زد دل دیوانه را،
سوخت بیپروا پر پروانه را.
عشق من از من گذشتی خوش گذر،
بعد از این حتی تو اسمم را نبر.
خاطراتم را تو بیرون کن ز سر،
دیشب از کف رفت فردا را نگر.
آخر این یک بار از من بشنو پند،
بر من و بر روزگارم دل مبند.
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود،
عشق دیرین گسسته تار و پود.
گرچه آب رفته باز آید به رود،
ماهی بیچاره اما مرده بود.
بعد از این هم آشیانت هر کس است،
باش با او یاد تو ما را بس است.
راه تماس با من panahkhoda@gmail.com است. امیدوارم در صورت مقبولیت باز هم توفیق حضور یابم. با سپاس.

۲۷ دیدگاه دربارهٔ «سلام اولین پستم را با شعری دل نشین شروع می کنم»

سلاااام بر دوست خوبم جناب امیدی نازنین.
از حضور رسمی شما در محله بسیار خوشحال و مسرور شدم.
امیدوارم که از شما پستهای بسیار ارزشمندی رو داشته باشیم و حضور پررنگ شما در اینجا همیشه احساس بشه.
بازم خوشامد میگم به شما.

درود, شعرتون حرف نداشت عالی بود, راستی شاعرش کی هست؟خوشبختم که اصفهان تحصیل کردین, راستی فکر کنم من یه بار شما رو با یه سایه نامی که خانم هستن اشتباه گرفتم در کامنتها, یادم نیست چی بود و کجا بود, فقط حس کردم باید میگفتم

درود بر آقای امیدی. شعر زیبایی بود. من هم ورود رسمی شما به محله را تبریک می گویم. راستی عمو حسین هم اینجا کنار من هست و با هم شعر را خواندیم و لذت بردیم ایشان هم به همه ی بچه های محله سلام میرساند . خوش باشید تا همیشه.

سلام جناب آقای رضایی خیلی ممنون از لطفتان من بینهایت مدیون عمو حسین عزیز هستم اگر یاری و کمک ایشان نبود افتخار بودن در این محله زیبا نصیبم نمیشد باز هم از شما و تمامی دوستان و همچنین مدیران محترم محله کمال تشکر و امتنان را دارم با سپاس

درود! نمردیم و یه کپی کار دیگه در محله یافتیم، نمیدونم به کجا فرار کنم که از دست این سوسولهای کپی کار نجات یابم، پست نزدی حالا هم که زدی کپی زدی، مشک آن است که ببوید نه آنکه عطار بگوید، عزیزم کپی کردن هنر نیست، بیا با ما بهتر ازین باش،بقیه اش را نمیدونم انگشتر نگین باش، تو باید با دستان خودت بنویسی نه از جایی آماده کپی کنی!

سلام خیلی ممنون از اظهار فضلتان مهربان شما که مدعی هستی این پست کپی کاریه ۱- من که ادعا نکردم مطلب از خودمه مدتها پیش این شعر رو گوش دادم فکر کردم شاید دوستانی باشند که تمایل به خواندنش داشته باشند بنده هیچ قصد سرقت ادبی نداشتم ۲- شما که ادعا داری کپیه اصلا به خودتون زحمت مطالعه ی را دادید؟
۳- اگه کپیکاریه منبع و سایتی رو که کار از آن کپی شده رو هم ذکر بفرمایید ۴- پس بنا بر دیدگاه شما تمامی پستها باید به خاطره نویسی روی بیاورند و از گذاشتن موسیقی و رمان در محله اجتناب نمایند تا کپی نباشه
۵- در ضمن این اولین پستم در محله بود از توجه و دل گرمیتون بی نهایت تشکر دارم با سپاس

دیدگاهتان را بنویسید